English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sejant U درحال چمباتمه زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant U درحال رویش درحال رشد
squatters U چمباتمه زن
squatter U چمباتمه زن
lotus position U چمباتمه لوتوسی
ruck U چمباتمه زدن
squatting U چمباتمه زدن
rucks U چمباتمه زدن
squatted U چمباتمه زدن
squat U چمباتمه زدن
squats U چمباتمه زدن
to hunker down U چمباتمه نشستن
squatting position U وضعیت چمباتمه در تیراندازی
squatted U قوز کردن محل چمباتمه زنی
squatting U قوز کردن محل چمباتمه زنی
squats U قوز کردن محل چمباتمه زنی
squat U قوز کردن محل چمباتمه زنی
swatted U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat U ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
squatted U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
feverous U درحال تب
reelingly U درحال تلوتلو
on the boil U درحال جوشیدن
on stream U درحال فعالیت
blushingly U درحال شرمندگی
perdu U درحال کمین
in child birth U درحال زایمان
amort U درحال مرگ
on one's knees U درحال خضوع
kissing kind U درحال اشتی
aglow U درحال اشتعال
perdue U درحال کمین
suspense U درحال تعلیق
in a wrought up state U درحال عصبانی
struck U درحال اعتصاب
perlexedly U درحال اشفتگی
dormant U درحال کمون
moribund U درحال نزع
dying U درحال نزع
functioning U درحال کار
nascent U درحال تولد
latent U درحال کمون
stations U جا درحال سکون
stationed U جا درحال سکون
station U جا درحال سکون
amok U درحال جنون
high water U دریا درحال مد
at the present moment U درحال حاضر
suspensive U درحال توقف
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
sejant U درحال جلوس
ongoing U درحال پیشرفت
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
shiveringly U درحال لرز
suspensive U درحال تعلیق
goods intake U کالاهای درحال تحویل
saleintiant U درحال جست وخیز
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
pounce U درحال حمله با پنجه
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
saleint U درحال جست وخیز
in one's cups U درحال میگساری و مستی
swing up U درحال تاب خوردن
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
enravish U درحال جذبه انداختن
hang-ups U درحال معلق ماندن
hang up U درحال معلق ماندن
hovers U درحال توقف پر زدن
hovered U درحال توقف پر زدن
hover U درحال توقف پر زدن
hanging U اویزان درحال تعلیق
pouncing U درحال حمله با پنجه
pounces U درحال حمله با پنجه
pounced U درحال حمله با پنجه
enrapture U درحال جذبه انداختن
declining industry U صنعت درحال تنزل
jump kick U شوت درحال پرش
sacking U درحال یورش وچپاول
tranquil U بی جنبش درحال سکون
rising U درحال ترقی یا صعود
hang-up U درحال معلق ماندن
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
present arms U سلام درحال پیش فنگ
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
transients U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten U سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
neutrino U ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting U در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting U در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
transient U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger U در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber U کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff U حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due U درحال کمین کمین کنان
picketings U اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat U درحال بال بال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com