Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sejant
U
درحال جلوس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
regnal day
U
جلوس
accession
U
جلوس
sits
U
جلوس کردن
ascend
U
جلوس کردن بر
sit
U
جلوس کردن
ascended
U
جلوس کردن بر
they proclaimed him sovereign
U
جلوس اورا
ascends
U
جلوس کردن بر
to take one's s. on the throne
U
برتخت جلوس کردن
to come to the throne
U
بر تخت جلوس کردن
prsbytery
U
محل جلوس کشیش
to a the throne
U
برتخت جلوس کردن
agreeing
U
جلوس کردن نائل شدن
agrees
U
جلوس کردن نائل شدن
agree
U
جلوس کردن نائل شدن
dais
U
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
verger
U
متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
feverous
U
درحال تب
perdue
U
درحال کمین
aglow
U
درحال اشتعال
perlexedly
U
درحال اشفتگی
blushingly
U
درحال شرمندگی
station
U
جا درحال سکون
amort
U
درحال مرگ
reelingly
U
درحال تلوتلو
stationed
U
جا درحال سکون
perdu
U
درحال کمین
dormant
U
درحال کمون
suspense
U
درحال تعلیق
struck
U
درحال اعتصاب
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
in child birth
U
درحال زایمان
amok
U
درحال جنون
on stream
U
درحال فعالیت
kissing kind
U
درحال اشتی
on one's knees
U
درحال خضوع
on the boil
U
درحال جوشیدن
stations
U
جا درحال سکون
latent
U
درحال کمون
high water
U
دریا درحال مد
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
moribund
U
درحال نزع
functioning
U
درحال کار
ongoing
U
درحال پیشرفت
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
dying
U
درحال نزع
suspensive
U
درحال توقف
suspensive
U
درحال تعلیق
nascent
U
درحال تولد
shiveringly
U
درحال لرز
at the present moment
U
درحال حاضر
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
saleintiant
U
درحال جست وخیز
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
swing up
U
درحال تاب خوردن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
saleint
U
درحال جست وخیز
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
jump kick
U
شوت درحال پرش
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
hang up
U
درحال معلق ماندن
hovers
U
درحال توقف پر زدن
hovered
U
درحال توقف پر زدن
rising
U
درحال ترقی یا صعود
pounce
U
درحال حمله با پنجه
hover
U
درحال توقف پر زدن
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
pounces
U
درحال حمله با پنجه
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
sacking
U
درحال یورش وچپاول
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
enravish
U
درحال جذبه انداختن
pounced
U
درحال حمله با پنجه
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
U
درحال بال بال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com