Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nascent
U
درحال تولد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aborning
U
در بدو تولد در حال تولد
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
geniture
U
تولد
birth
U
تولد
births
U
تولد
postnatal
U
پس از تولد
place of birth
U
محل تولد
date of birth
U
تاریخ تولد
regeneracy
U
تولد تازه
the birth of a nation
U
تولد یک ملت
nee
U
تولد یافته
regeneration
U
تولد تازه
birth certificate
U
گواهی تولد
rebirth
U
تولد دوباره
Nativity
U
تولد عیسی
rebirth
U
تولد تازه
getting
U
زایش تولد
gets
U
زایش تولد
birthday cake
U
کیک تولد
birth cry
U
اوای تولد
birth injury
U
اسیب تولد
antenatals
U
پیش از تولد
antenatal
U
پیش از تولد
prenatal
U
پیش از تولد
birth trauma
U
ضربه تولد
birthdays
U
جشن تولد
birthday
U
جشن تولد
get
U
زایش تولد
nascence
U
نوفهوری و اغازی تولد
reborn
U
تولد تازه یافته
postnatal
U
وابسته به بعد از تولد
nascency
U
نوفهوری و اغازی تولد
redivivus
U
تولد تازه یافته
antenatal
U
مربوط به قبل از تولد
post natal
U
واقع شونده پس از تولد
antenatals
U
مربوط به قبل از تولد
newborn
U
تازه تولد شده
additional production personnel
عوامل دیگر تولد
post-natal
U
واقع شونده پس از تولد
precocial
U
دارای استقلال ازهنگام تولد
Yuletide
U
ایام عید تولد عیسی
viability
U
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
new born
U
زاییده شده تازه تولد یافته
birthright
U
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
palingenesis
U
تجوید از راه تولد ایین تعمید مسیحیان
lord of misrule
U
متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
christian era
U
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
feverous
U
درحال تب
perdue
U
درحال کمین
blushingly
U
درحال شرمندگی
perlexedly
U
درحال اشفتگی
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
suspensive
U
درحال توقف
reelingly
U
درحال تلوتلو
suspensive
U
درحال تعلیق
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
at the present moment
U
درحال حاضر
shiveringly
U
درحال لرز
on one's knees
U
درحال خضوع
kissing kind
U
درحال اشتی
on the boil
U
درحال جوشیدن
in child birth
U
درحال زایمان
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
perdu
U
درحال کمین
sejant
U
درحال جلوس
amort
U
درحال مرگ
suspense
U
درحال تعلیق
ongoing
U
درحال پیشرفت
amok
U
درحال جنون
dying
U
درحال نزع
moribund
U
درحال نزع
high water
U
دریا درحال مد
on stream
U
درحال فعالیت
functioning
U
درحال کار
station
U
جا درحال سکون
dormant
U
درحال کمون
latent
U
درحال کمون
stations
U
جا درحال سکون
stationed
U
جا درحال سکون
struck
U
درحال اعتصاب
aglow
U
درحال اشتعال
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
pounces
U
درحال حمله با پنجه
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
pounced
U
درحال حمله با پنجه
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
saleint
U
درحال جست وخیز
saleintiant
U
درحال جست وخیز
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
swing up
U
درحال تاب خوردن
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
hover
U
درحال توقف پر زدن
hovered
U
درحال توقف پر زدن
hovers
U
درحال توقف پر زدن
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
enravish
U
درحال جذبه انداختن
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
pounce
U
درحال حمله با پنجه
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
jump kick
U
شوت درحال پرش
rising
U
درحال ترقی یا صعود
sacking
U
درحال یورش وچپاول
hang up
U
درحال معلق ماندن
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
U
درحال بال بال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com