Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
kissing kind
U
درحال اشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
reconcilement
U
اشتی
conciliation
U
اشتی
placation
U
اشتی
makepeace
U
اشتی جو
reconciliation
U
اشتی
detente
U
اشتی
makepeace
U
اشتی ده
reconciles
U
اشتی دادن
pax
U
بوسه اشتی
reconcile
U
اشتی دادن
reconciling
U
اشتی دادن
placate
U
اشتی کردن
repatriating
U
اشتی باوطن
repatriates
U
اشتی باوطن
repatriate
U
اشتی باوطن
conciliator
U
اشتی دهنده
placater
U
اشتی دهنده
conciliates
U
اشتی دادن
conciliated
U
اشتی دادن
conciliate
U
اشتی دادن
placating
U
اشتی کردن
placates
U
اشتی کردن
placated
U
اشتی کردن
conciliating
U
اشتی دادن
peaceable
U
اشتی پذیر
peace
U
اشتی صلح
irreconcilable
U
اشتی ناپذیر
to be at peace
U
در اشتی بودن
to bury the hatchet
U
اشتی کردن
to make one'speace
U
اشتی کردن
repatriated
U
اشتی باوطن
to make peace between two men
U
دو کس را با هم اشتی دادن
accords
U
اشتی دادن
accorded
U
اشتی دادن
to make it up
U
اشتی کردن
accord
U
اشتی دادن
placative
U
اشتی کننده
disarmed
U
به حالت اشتی درامدن
to keep the peace
U
اشتی رابرقرار داشتن
disarms
U
به حالت اشتی درامدن
imparlance
U
مهلت برای اشتی
disarm
U
به حالت اشتی درامدن
agreeing
U
اشتی دادن مطابقت کردن
agree
U
اشتی دادن مطابقت کردن
agrees
U
اشتی دادن مطابقت کردن
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
feverous
U
درحال تب
at the present moment
U
درحال حاضر
struck
U
درحال اعتصاب
amort
U
درحال مرگ
suspense
U
درحال تعلیق
blushingly
U
درحال شرمندگی
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
on the boil
U
درحال جوشیدن
on one's knees
U
درحال خضوع
sejant
U
درحال جلوس
perdue
U
درحال کمین
shiveringly
U
درحال لرز
suspensive
U
درحال تعلیق
in child birth
U
درحال زایمان
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
suspensive
U
درحال توقف
perlexedly
U
درحال اشفتگی
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
on stream
U
درحال فعالیت
perdu
U
درحال کمین
aglow
U
درحال اشتعال
reelingly
U
درحال تلوتلو
nascent
U
درحال تولد
dying
U
درحال نزع
functioning
U
درحال کار
high water
U
دریا درحال مد
ongoing
U
درحال پیشرفت
latent
U
درحال کمون
moribund
U
درحال نزع
amok
U
درحال جنون
station
U
جا درحال سکون
dormant
U
درحال کمون
stationed
U
جا درحال سکون
stations
U
جا درحال سکون
jump kick
U
شوت درحال پرش
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
swing up
U
درحال تاب خوردن
rising
U
درحال ترقی یا صعود
pounces
U
درحال حمله با پنجه
pounced
U
درحال حمله با پنجه
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
pounce
U
درحال حمله با پنجه
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
saleint
U
درحال جست وخیز
saleintiant
U
درحال جست وخیز
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
hang-up
U
درحال معلق ماندن
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
hover
U
درحال توقف پر زدن
hovered
U
درحال توقف پر زدن
hovers
U
درحال توقف پر زدن
sacking
U
درحال یورش وچپاول
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
hang up
U
درحال معلق ماندن
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
enravish
U
درحال جذبه انداختن
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographing
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
U
درحال بال بال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com