Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
This shop deals in goods of all sorts .
U
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
Did you get anything out of this deal ?
U
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
Did you make any profit in this deal ?
U
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
bargain
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
Laundry / Dry cleaners
U
مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
shoplifting
U
دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
package deals
U
معامله کلی معامله چکی
package deal
U
معامله کلی معامله چکی
futures goods
U
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
fradulent conveyance
U
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
here below
U
دراین جهان
in this p case
U
دراین موردبخصوص
of late
U
دراین روزها
In this case ( instance) .
U
دراین مورد
in this matter
U
دراین امر
in this connextion
U
دراین زمینه
hither and thither
<idiom>
U
دراین سو وآن سو
hereabout
U
دراین حدود
On this holy month.
U
دراین روز مبارک
In this holy month.
U
دراین ماه مبارک
In this day and age.
U
دراین دور وزمان
there
U
دراین موضوع انجا
herein named
U
نامبرده دراین نامه
he is an a. on that
U
سخن او دراین باره است
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
In this day and age.
U
دراین سال وزمانه ( امروزه )
All the expenses.
U
دراین عکس خوب افتادید
He has no influence in this company .
U
دراین شرکت کاره ای نیست
All the world and his wife were at this party .
U
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
in the last fortnight
U
دراین پانزده روز گذشته
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
She did not ask about this.
U
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
of late years
U
دراین چند سال گذشته
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
U
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
simple shear
U
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
How many people live here ?
U
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
the pilgrimage of life
U
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
You name it , they have it in thes department store.
U
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
U
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
U
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
I'll speak at length on this subject.
U
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
We have no vacant position ( opening ) in this company .
U
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
The surely clean you out in this nightclub .
U
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
It this case , the purpose has been defeated .
U
دراین مورد نقض غرض شده است
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There is nothing I can do about it.
U
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
shops
U
مغازه
shopper
U
مغازه رو
shopped
U
مغازه
shoppers
U
مغازه رو
shop
U
مغازه
There are ine milion book (volumes)in this library.
U
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room.
U
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
storing
U
مغازه دکان
store
U
مغازه بزرگ
store
U
مغازه دکان
d. store
U
مغازه بزرگ
floor walker
U
راهنمای مغازه
tuck shop
U
مغازه حلویات
tuck shop
U
مغازه قنادی
to shut up a shop
U
مغازه ای را بستن
salesclerk
U
فروشنده مغازه
storing
U
مغازه بزرگ
shopwalker
U
راهنمای مغازه
shopkeepers
U
مغازه دار
shopkeeper
U
مغازه دار
shop lifting
U
دزدی از مغازه ها
shoplifters
U
دزد مغازه
shoplifter
U
دزد مغازه
In this contract , there are no loopholes for either party .
U
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
delicatessen
U
مغازه اغذیه فروشی
rotisserie
U
مغازه خوراک پزی
mercery
U
مغازه پارچه فروشی
bookshop
U
مغازه کتاب فروشی
haberdashery
U
مغازه ملبوس مردانه
delicatessens
U
مغازه اغذیه فروشی
bookshops
U
مغازه کتاب فروشی
soda fountain
U
مغازه لیموناد فروشی
wineshop
U
مغازه شراب فروشی
shop assistant
دستیار مغازه دار
soda fountains
U
مغازه لیموناد فروشی
show case
U
قفسه جلو مغازه
stock in trade
U
موجودی کالای مغازه
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
five and ten
U
مغازه اجناس ارزان قیمت
burse
U
مغازه یابازار خرید وفروش
clerks
U
کارمند دفتری فروشنده مغازه
cantina
U
مغازه خواربار یامشروب فروشی
clerk
U
کارمند دفتری فروشنده مغازه
shopped
U
مغازه گردی کردن دکه
shoplifting
U
بلند کردن جنس از مغازه
shop
U
مغازه گردی کردن دکه
shops
U
مغازه گردی کردن دکه
sales register
U
صندوق پول یا ماشین دخل مغازه
The goods in this shop could not be flogged.
U
اجناس این مغازه باد کرده
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
window shop
U
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
U
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
cash register
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
pos
U
محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
point of sale
U
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
cash registers
U
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock.
U
اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
demonstration
U
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
middleman
U
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middlemen
U
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
demo
U
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations
U
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
barker
U
پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
packing
U
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
universal
U
سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
union shop
U
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
marshall plan
U
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism
U
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
EFTPOS
U
ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند
penny worth
U
معامله
negotiations
U
معامله
transactor
U
معامله گر
treament
U
معامله
truckman
U
معامله گر
negotiation
U
معامله
bargained
U
معامله
sells
U
معامله
selling
U
معامله
bargains
U
معامله
dealing
U
معامله
bargain
U
معامله
truck
U
معامله
trucks
U
معامله
transactions
U
معامله
trucking
U
معامله
trucked
U
معامله
bargaining
U
معامله
sell
U
معامله
transaction
U
معامله
bargain
U
معامله باصرفه
terms of trade
U
شرایط معامله
trucking
U
معامله کردن
transacted
U
معامله کردن
to do business
U
معامله کردن
to make a market of
U
معامله کردن
to take
U
معامله قماری
spot transaction
U
معامله نقدی
retorsion
U
معامله به مثل
reciprocal treatment
U
معامله متقابله
trucks
U
معامله کردن
bargained
U
معامله باصرفه
reciprocation
U
معامله متقابله
short sale
U
معامله سلف
trade in for
U
معامله کردن
object of transaction
U
مورد معامله
not negotiable
U
غیرقابل معامله
private treaty
U
معامله خصوصی
dealt
U
حد معامله کردن
deals
U
معامله کردن
deal
U
حد معامله کردن
reciprocity
U
معامله به مثل
reciprocity
U
معامله بمثل
chap
U
معامله کردن
options
U
اختیار معامله
option
U
اختیار معامله
deal
U
معامله کردن
He goes on and on . He is most persistent .
U
ول کن معامله نیست
deals
U
حد معامله کردن
collective bargaining
U
معامله جمعی
performances
U
انشاء معامله
performance
U
انشاء معامله
sell out
U
معامله کردن
sell-out
U
معامله کردن
transaction on change
U
معامله در بورس
treater
U
طرف معامله
truckage
U
مبادله معامله
unauthorized transaction
U
معامله فضولی
unconscionable bargain
U
معامله نامعقول
valid transaction
U
معامله صحیح
intercourse
U
مراوده معامله
dealing
U
خریدوفروش و معامله
transacts
U
معامله کردن
transacting
U
معامله کردن
transact
U
معامله کردن
sell-outs
U
معامله کردن
arbitrage
U
معامله با منفعت
swopping
U
معامله پایاپای
truck
U
معامله کردن
swopped
U
معامله پایاپای
do business
U
معامله کردن
strike a bargain
U
معامله کردن
swaps
U
معامله پایاپای
bargains
U
معامله باصرفه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com