Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
We have no vacant position ( opening ) in this company .
U
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has no influence in this company .
U
دراین شرکت کاره ای نیست
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
U
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
NO VACANCIES
U
جا نداریم.
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
no hurry
U
شتاب نداریم
We bear no relationship to each other .
U
باهم نسبتی نداریم
we intend no harm
U
قصد ازار نداریم
we have no more bread
U
دیگر نان نداریم
blankest
U
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
U
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
there is no room fo rlazy boys
U
جا برای بچههای تنبل نداریم
We have nothing in common .
U
با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
We dont have it in stock .
U
این جنس موجود نیست ( نداریم )
we are now quits
U
اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
We are quits. We are even.
U
دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
There isnt much food in the house.
U
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
vacancy
U
محل خالی جای خالی
vacancies
U
محل خالی جای خالی
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
manspace
U
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
in this matter
U
دراین امر
hither and thither
<idiom>
U
دراین سو وآن سو
In this case ( instance) .
U
دراین مورد
in this connextion
U
دراین زمینه
in this p case
U
دراین موردبخصوص
of late
U
دراین روزها
hereabout
U
دراین حدود
here below
U
دراین جهان
In this day and age.
U
دراین دور وزمان
herein named
U
نامبرده دراین نامه
In this holy month.
U
دراین ماه مبارک
On this holy month.
U
دراین روز مبارک
there
U
دراین موضوع انجا
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
he is an a. on that
U
سخن او دراین باره است
All the expenses.
U
دراین عکس خوب افتادید
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
She did not ask about this.
U
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
of late years
U
دراین چند سال گذشته
In this day and age.
U
دراین سال وزمانه ( امروزه )
in the last fortnight
U
دراین پانزده روز گذشته
All the world and his wife were at this party .
U
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
We have problems of our own.
U
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
Did you make any profit in this deal ?
U
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
How many people live here ?
U
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
simple shear
U
دراین برش تنش عمودی وجودندارد
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
U
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
U
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
You name it , they have it in thes department store.
U
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you get anything out of this deal ?
U
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
the pilgrimage of life
U
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
I made a lot of profit in the deal .
U
دراین معامله فایده زیادی بردم
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
The surely clean you out in this nightclub .
U
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
I'll speak at length on this subject.
U
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
This shop deals in goods of all sorts .
U
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
There is nothing I can do about it.
U
از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
It this case , the purpose has been defeated .
U
دراین مورد نقض غرض شده است
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
Several people could be accommodated in this room.
U
چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
There are ine milion book (volumes)in this library.
U
دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
In this contract , there are no loopholes for either party .
U
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
protectionism
U
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
marshall plan
U
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
demurring
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
U
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
toom
U
: خالی
blank cell
U
سل خالی
empty
U
خالی
tenantless
U
خالی
indigent
U
خالی
vacant
U
خالی
forspent
U
خالی
hollow dam
U
سد تو خالی
light-weight
U
سر خالی
underweight
U
سر خالی
vacuous
U
خالی
sunken
U
خالی
emptiest
U
خالی
unoccupied
U
خالی
bare
U
خالی
emptied
U
خالی
barren
U
خالی
phantom
<adj.>
U
تو خالی
blank
U
خالی
inane
U
خالی
void
U
خالی
devoid
U
خالی
windy
U
خالی
emptier
U
خالی
empties
U
خالی
frothy
<adj.>
U
تو خالی
stilted
<adj.>
U
تو خالی
destitute
U
خالی
devoid
U
خالی از
vacuous
U
خالی
arid
U
خالی
isthmus
U
تنگه خالی
prosaic
U
خالی از لطف
venting
U
خالی کردن
dappled
U
خال خالی
vents
U
خالی کردن
emptiness
U
خالی بودن
bare board
U
برد خالی
bad break
U
فضای خالی
azoic
U
خالی ازحیات
assoil
U
خالی کردن
indiscriminate
U
خالی ازتبعیض
leers
U
خالی تهی
leering
U
خالی تهی
leered
U
خالی تهی
leer
U
خالی تهی
bleak
<adj.>
U
خالی از سکنه
disengaged
U
فارغ خالی
isthmuses
U
تنگه خالی
vented
U
خالی کردن
vent
U
خالی کردن
evacuated
U
خالی کردن
evacuate
U
خالی کردن
to clear out
U
خالی کردن
clear-out
U
خالی کردن
clear out
U
خالی کردن
deserted
<adj.>
U
خالی از سکنه
cenotaphs
U
مقبره خالی
merest
U
محض خالی
mere
U
محض خالی
arid
U
خالی بیمزه
cavity
U
فضای خالی
cavities
U
فضای خالی
evacuates
U
خالی کردن
evacuating
U
خالی کردن
vacate
U
خالی کردن
unloads
U
خالی کردن
unloaded
U
خالی کردن
unload
U
خالی کردن
gaps
U
محل خالی
gap
U
محل خالی
depleting
U
خالی کردن
depletes
U
خالی کردن
depleted
U
خالی کردن
deplete
U
خالی کردن
vacating
U
خالی کردن
vacates
U
خالی کردن
vacated
U
خالی کردن
barebone
U
استخوان خالی
battery discharger
U
باتری خالی کن
turn out
<idiom>
U
خالی کردن
to work off
U
خالی کردن
to play a gun on
U
خالی کردن
to load off
U
خالی کردن
to give vent to one's wrath
U
دق دل را خالی کردن
to cleanovt
U
خالی کردن
space
U
جای خالی
gap
U
جای خالی
soft carriage return
U
خط فاصله خالی
blank
U
جای خالی
lonely
U
خالی از سکنه
empty
U
خالی از سکنه
desolate
<adj.>
U
خالی از سکنه
off risks
U
خالی از خطر
crude
<adj.>
U
خالی از ظرافت
ungraceful
U
خالی ازلطف
vacant possession
U
ملک خالی
vacancy
U
جای خالی
cop-outs
U
شانه خالی
cop-out
U
شانه خالی
parry
U
جا خالی دادن
duck
U
جا خالی دادن
dodge
U
جا خالی دادن
void volume
U
حجم خالی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com