Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
arrival
U
دخول
arrivals
U
دخول
incoming
U
دخول
entry
U
دخول
admission
U
دخول
admissions
U
دخول
penetration
U
دخول
intrusion
U
دخول
intrusions
U
دخول
admitance
U
دخول
entree
U
دخول
infare
U
دخول
ingoing
U
دخول
ingress
U
دخول
introgression
U
دخول
introit
U
دخول
intromission
U
دخول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intravasation
U
دخول ابگونهای در
admitance
U
اجازهء دخول
insinuation
U
دخول غیرمستقیم
inlet
U
ورود دخول
ingress and egress
U
دخول و خروج
entry side
U
جهت دخول
entry condtion
U
شرط دخول
entering through
U
مجرای دخول
entry instruction
U
دستورالعمل دخول
entry plan
U
طرح دخول به سر پل
entry point
U
نقطه دخول
consummation of marriage
U
دخول در زناشویی
inlets
U
ورود دخول
admittance
U
ورود دخول
obtrusiveness
U
دخول ناخوانده
impervious
U
مانع دخول
reentrance
U
دخول مجدد
reebtry
U
دخول مجدد
water tight
U
مانع دخول اب
inclusion
U
دخول شمول
accessing
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
access
U
اجازه دخول
login
U
دخول به سیستم
log on
U
دخول به سیستم
accession
U
دخول پیشرفت
intrusiveness
U
دخول سرزده
key entry
U
دخول کلیدی
obtrusion
U
دخول ناخوانده
watertight
U
مانع دخول اب
log in
U
دخول به سیستم
to let in
U
اجازه دخول دادن
insinuation
U
نفوذ دخول تدریجی
let in
U
اجازه دخول دادن
intrant
U
دخول رسمی وقانونی
mattriculation
U
دخول در دانشکده یادانشگاه
keyboard enirv
U
دخول صفحه کلیدی
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
passports
U
وسیله دخول کلید
inlet
U
خور راه دخول
enters
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
enter
U
اجازه دخول دادن
entrancing
U
حق ورود دروازهء دخول
entrances
U
حق ورود دروازهء دخول
entranced
U
حق ورود دروازهء دخول
entrance
U
حق ورود دروازهء دخول
tightest
U
مانع دخول هوا یا اب
tighter
U
مانع دخول هوا یا اب
catch
U
بل گرفتن دخول پارو در اب
tight
U
مانع دخول هوا یا اب
hilum
U
محل دخول رگ وپی
passport
U
وسیله دخول کلید
inlets
U
خور راه دخول
matriculation
U
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole
U
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
intrusion
U
دخول سرزده و بدون اجازه
initiatory
U
دخولی وابسته به ایین دخول
manholes
U
محل دخول استوانهای شکل
intrusions
U
دخول سرزده و بدون اجازه
tightest
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase
U
مرحله دخول مجدد موشک درجو
this ticket admits one
U
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
intussusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
tighter
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
introsusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
snorkels
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
schnorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
porte cochere
U
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
initiatory rites
U
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
lipotropic
U
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints
U
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
finishing schools
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
U
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering side
U
سمت ورودی سمت دخول
entering angle
U
زاویه ورودی زاویه دخول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com