English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
salutatorian U دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
valedictorian U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorians U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
graduation U فارغ التحصیلی
commencement U جشن فارغ التحصیلی
On the occasion of the graduation ceremonies . U به منا سبت جشن فارغ التحصیلی
academist U عضو فرهنگستان فارغ التحصیل یا دانشجوی اکادمی
at leisure U فارغ
medico U دانشجوی طب
graduate U فارغ التحصیل
graduating U فارغ التحصیل
love less U فارغ از عشق
alumnus U فارغ التحصیل
to get through with U فارغ شدن از
graduates U فارغ التحصیل
disengaged U فارغ خالی
selfless U فارغ از خود
to be through U فارغ شدن
heart whole U فارغ از عشق
cadet U دانشجوی نظامی
cadets U دانشجوی نظامی
academical U دانشجوی دانشگاه
kiwi U دانشجوی هوانوردی
kiwis U دانشجوی هوانوردی
flying cadet U دانشجوی هوایی
to be out of the woods <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
to be over the hump [American] <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
alumna U دختر یا زن فارغ التحصیل
graduate U فارغ التحصیل شدن
to come out of the woods <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
to be off the hook <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
graduating U فارغ التحصیل شدن
graduates U فارغ التحصیل شدن
to be over the worst <idiom> U از گرفتاری فارغ شدن
incogitant U بی خیال فارغ البال
juniors U دانشجوی سال سوم
freshmen U دانشجوی سال اول
junior U دانشجوی سال سوم
agriculturalist U دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
agriculturist U دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
graduate student U دانشجوی بعد از لیسانس
hebraist U دانشجوی زبان عبری
sophomores U دانشجوی سال دوم
sophomore U دانشجوی سال دوم
freshman U دانشجوی سال اول
cadet U دانشجوی دانشکده افسری
undergraduate U دانشجوی دوره لیسانس
cadets U دانشجوی دانشکده افسری
undergraduates U دانشجوی دوره لیسانس
freshman U دانشجوی سال اول دانشکده
student U دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
freshmen U دانشجوی سال اول دانشکده
students U دانشجوی دورههای تخصصی نظامی
graduation U اخذ درجه فارغ التحصیل شدن
junior U دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
middy U دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
plebe U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
midshipman U دانشجوی سال دوم نیروی دریایی
juniors U دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان
gymnasiast U دانشجوی دانشکده یاگیمنازدرالمان یاکشورهای دیگر
plebeians U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
plebeian U دانشجوی سال اول نیروی دریایی
gaduate U لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
student teacher U شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
to put the kibsosh on any one U کسیرابوریاخاموش کردن کسیراشکست دادن وازدستش فارغ شدن
freshers U نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
fresher U نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
pleb U خشن ورذل دانشجوی سال اول نیروی دریایی
national educational computing conferenc U جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
humanist U دانشجوی رشته انسانیت یا ادبیات و اثار باستانی یونان و روم
mortarboard U کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards U کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
gaduate U مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
inductions U ایراد
objection U ایراد
citations U ایراد
citation U ایراد
protests U ایراد
protesting U ایراد
protested U ایراد
objections U ایراد
adductor U ایراد
induction U ایراد
infliction U ایراد
quotation U ایراد
quotations U ایراد
querying U ایراد
query U ایراد
queries U ایراد
protest U ایراد
queried U ایراد
cite U ایراد کردن
adduce U ایراد کردن
flawlessly <adv.> U بطور بی ایراد
spotlessly <adv.> U بطور بی ایراد
cited U ایراد کردن
delivers U ایراد کردن
cites U ایراد کردن
citing U ایراد کردن
deliver U ایراد کردن
inductility U ایراد سراغاز
deficiency U کسری ایراد
stainlessly <adv.> U بطور بی ایراد
adduced U ایراد کردن
adduces U ایراد کردن
find fault with <idiom> U ایراد گرفتن
fussiest U ایراد گیر
fussier U ایراد گیر
to make difficulties U ایراد گرفتن
fuddy-duddy U ایراد گیر
fussy U ایراد گیر
fuddy-duddies U ایراد گیر
objcetionable U مورد ایراد
deficiencies U کسری ایراد
niggling U ایراد گیر
adducing U ایراد کردن
inviolacy motive U انگیزه ایراد گریزی
batteries U ایراد ضرب و جرح
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
sea lawyer U ملوان ایراد گیر
fussiness U ایراد گیری کردن
battery U ایراد ضرب و جرح
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
quote U ایراد کردن مظنه دادن
quoted U ایراد کردن مظنه دادن
quotes U ایراد کردن مظنه دادن
He delivered a historic speech. U نطق تاریخی یی ایراد کرد
demurrer U ایراد عدم کفایت ادله
To refuse a criticism. To brush aside an objection. U ایراد واعتراضی رارد کردن
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Upon his arrival , he delinered a speech . U به محض ورود نطقی ایراد کرد
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
Any objections ? U فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
midshipman U افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
to go easy on somebody [something] U خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
trimmer U دستکاری کننده صاف کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
prosecutor U پیگرد کننده تعقیب کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com