Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
circumstanced
U
دارای یک حالت معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
propertied
U
متمکن دارای خواص معین
figurate
U
دارای شکل معین منقوش
morphous
U
دارای شکل معین ومعلوم
gaited
U
اسب دارای حرکت پاهای معین
febile
U
دارای حالت تب
syncopator
U
دارای حالت سنکوپ
bested
U
دارای حالت ویژه
spring loaded
U
دارای حالت فنری
resinoid
U
دارای حالت صمغی
spirituous
U
دارای حالت روحانی
pentaptote
U
اسمی که دارای پنج حالت باشد
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
toggle
U
مربوط است به هر دستگاهی که دارای دو حالت پایدار است
toggles
U
مربوط است به هر دستگاهی که دارای دو حالت پایدار است
non-directional design
U
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
crude
U
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
universal
U
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
auxiliaries
U
معین
auxiliary
U
معین
certain
U
معین
specified
U
معین
rubicon
U
حد معین
adjutor
U
معین
allying
U
معین
ally
U
معین
regulars
U
معین
adjutant
U
معین
punctual
U
معین
definite
U
معین
determinate
U
معین
ledgers
U
معین
ledger
U
معین
indeterminate
U
نا معین
regular
U
معین
accessorial
U
معین
ancillary
U
معین
precise
U
معین
fixed
U
معین
given
U
معین
specific
U
معین
subsidiaries
U
معین
accessory
U
معین
settled
U
معین
specifics
U
معین
adjutants
U
معین
subsidiary
U
معین
limiting
U
معین
ledger card
U
کارت معین
allocating
U
معین کردن
spanned
U
فاصله معین
spanned
U
مدت معین
span
U
فاصله معین
designate
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
span
U
مدت معین
designating
U
معین کردن
general ledger
U
معین عام
space
U
مدت معین
allocates
U
معین کردن
on a given day
U
در روزی معین
thetical
U
مقرر معین
determinate error
U
خطای معین
settles
U
معین کردن
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
periodically
U
در فواصل معین
settle
U
معین کردن
rhomboidal
U
شبه معین
spaces
U
مدت معین
rose bay
U
گل معین التجاری
specifying
U
معین کردن
define
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
thetic
U
مقرر معین
specifies
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
defining
U
معین کردن
the fullness of time
U
وقت معین
specified time
U
وقت معین
part performance
U
عقد معین
defines
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
specifics
U
مخصوص معین
dosing
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
aoristic
U
غیر معین
doses
U
اندازه معین
assignable
U
معین مشخص
auxiliary
U
امدادی معین
auxiliaries
U
امدادی معین
dose
U
اندازه معین
shall
U
فعل معین
anyone
U
هرشخص معین
allotted time
U
وقت معین
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
specific
U
مخصوص معین
inset
U
: معین کردن
insets
U
: معین کردن
definitive
U
معین کننده
adverbs
U
معین فعل
positive
U
یقین معین
do
U
فعل معین
adverb
U
معین فعل
adverb modifying a verb
U
معین فعل
destined
U
مقصد معین
spans
U
مدت معین
spanning
U
فاصله معین
determinately
U
بطور معین
at a stated time
U
در وقت معین
denominate
U
معین کردن
regular
U
معین مقرر
spans
U
فاصله معین
systematically
U
با روش معین
spanning
U
مدت معین
figure out
U
معین کردن
regulars
U
معین مقرر
linking verb
U
فعل معین
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
patches
U
مدت زمان معین
ratios
U
نسبت معین وثابت
aorist
U
ماضی غیر معین
times
U
وقت معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
time
U
وقت معین کردن
semidefinite matrix
U
ماتریس نیمه معین
speciosity
U
کیفیت معین ومشخص
date
U
مدت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
magnetic ledger card
U
کارت معین مغناطیسی
statically indeterminate
U
از نظر ایستایی نا معین
law of difinte proportions
U
قانون نسبتهای معین
systematically
U
ازروی یک اسلوب معین
open contract
U
قرارداد غیر معین
at home
U
پذیرایی در ساعت معین
modal auxiliary
U
فعل معین شرطی
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
plant out
U
در فواصل معین کاشتن
shapeless
U
فاقد شکل معین
current income
U
درامدیک دوره معین
pre appoint
U
از پیش معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
predeterminate
U
از پیش معین شده
identifier
U
معین کننده هویت
fixed cost
U
هزینه ثابت و معین
rhomboid muscle
U
ماهیچه چهارگوش معین
ratio
U
نسبت معین وثابت
patch
U
مدت زمان معین
nonsignificant
U
غیر معین نامعلوم
uncaused
U
بدون علت معین
statically determined
U
از نظر ایستایی معین
subsidiarily
U
بطور معین یا متمم
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
overtime
U
بیش از وقت معین
to plant out
U
درفاصلههای معین کاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com