English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lyophobic U دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
congenial <adj.> U دارای تجانس روحی
congenial U دارای تجانس روحی
isocratic U دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
divided fire U زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatters U پراکنده شدن پراکنده کردن
scatter U پراکنده شدن پراکنده کردن
hydrolic U مایعی
congruence U تجانس
congruency U تجانس
congruity U تجانس
incongruities U عدم تجانس
incongruity U عدم تجانس
dissimilarity U عدم تجانس
pool rectifier U یکسوکننده مایعی
assimilable U قابل تجانس
dissimilarities U عدم تجانس
fluidity U حالت مایعی
incongruence U عدم تجانس
bubble sextant U سکستانت مایعی
heterogeneity U عدم تجانس
heterogeny U عدم تجانس
uniform scaling U تجانس [هندسه] [ریاضی]
isotropic scaling U تجانس [هندسه] [ریاضی]
liquid honing U سنگ زنی مایعی
disproportion U بی قوارگی عدم تجانس
imparity U عدم تجانس نابرابری
leachate U مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leach [liquid formed by leaching] U مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
to d. up a liquid U مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
leachate U مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
liquid crystal display colour pigmented U صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
heterology U عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
defoliant U گرد یا مایعی که روی درختان میریزند که درخت برگ ریزان کند
sparsely U پراکنده
diffused U پراکنده
dispersoid U پراکنده
diffusing U پراکنده
sparse U پراکنده
dissipated U پراکنده
scattered U پراکنده
diffuse U پراکنده
far-flung U پراکنده
far flung U پراکنده
scatterd U پراکنده
diffuses U پراکنده
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
dispersing U پراکنده شدن
disperse U پراکنده کردن
wild shot U تیر پراکنده
scattered radiation U تشعشع پراکنده
scatterer U پراکنده ساز
scatterings U چیزهای پراکنده
disject U پراکنده کردن
seme U افشانده پراکنده
interspersed U پراکنده کردن
intersperses U پراکنده کردن
sparse population U جمعیت کم یا پراکنده
stray current U جریان پراکنده
scatter program U نمودار پراکنده
interspersing U پراکنده کردن
disperse U پراکنده شدن
dispersing U پراکنده کردن
dispersed U پراکنده کردن
dispersed U پراکنده شدن
disperses U پراکنده کردن
scatter plot U ترسیم پراکنده
dashes U پراکنده کردن
intersperse U پراکنده کردن
disperses U پراکنده شدن
dashed U پراکنده کردن
dash U پراکنده کردن
scatter read U پراکنده خوانی
logorrhea U پراکنده گویی
outspread U بسط پراکنده
sporadic U پراکنده انفرادی
straggly U پراکنده اواره
magnetic stray field U میدان پراکنده
sporadically U پراکنده انفرادی
interspersion U پراکنده کردن
distributed practices U تمرینهای پراکنده
scattering U پراکنده کردن
dissipative U پراکنده سازنده
fragmentary delusion U هذیان پراکنده
zigzag leakage flux U شار پراکنده زیگزاگ
scattered clouds U ابرهای پراکنده [هواشناسی]
diaspora U جماعت یهودیان پراکنده
dispersal U پراکندگی پراکنده سازی
energy dissipation U پراکنده سازی انرژی
effuse U پخش کردن پراکنده و متفرق
cloudy with sunny intervals <idiom> U پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
sunny with cloudy intervals <idiom> U پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
magnetic leakage flux U فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
black wash U نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
therein U دران
round up U جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
slideway U راهی که دران سر
offing U دران نزدیکی ها
therabout U دران حدود
thereabout U دران حدود
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
to send things flying U [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to rally scattered troops U جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
then U انگاه دران هنگام
nautch U که دران رقاص میرقصند
it is not subject to review U دران روا نیست
therewith U دران هنگام بدانوسیله
haze U غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
heaths U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
crematorium U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
crematoriums U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria U کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
heath U زمین بایری که علف وخاربن دران می روید
book message U نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
vortex filament U خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
slugfest U مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
oxyhydrogen blowpipe U بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
he is a proficient that art U در ان هنر زبر دست است دران فن متخصص یا ماهراست
coulisse U ناویا شیاری که دریچه بند اب دران حرکت میکند
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
ringthe bull U بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
bearbaiting U نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
isocracy U حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
turbulent flow U جریانی است که دران عدد رینولدز از0032 بیشتراست
clearinghouse U سازمانی که چکهای بانکهای مختلف را دران مبادله میکنند
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
ready reckoner U کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
vasculum U کبریت قوطی ای که گیاه شناسان دران نمونه جمع میکنند
mince pie U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pies U نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
sachets U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
pot pourri U کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
light trap U اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
pantechnicon U نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
pantechnicons U نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
fugues U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugue U قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
free on quay U قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
sachet U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
paranoia or noea U دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
handy dandy U بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
group contracts U قراردادهای کلی قراردادهایی که دران کالاهای مختلف موردمعامله قرار میگیرد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
material dispersion U پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com