Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
consentaneous
U
دارای اتفاق اراء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unanimously
U
به اتفاق اراء
consensus of opinion
U
اتفاق اراء
unanimity
U
اتفاق اراء
by a unanimity vote
U
به اتفاق اراء
by a unanimous
U
به اتفاق اراء
consensus
U
اتفاق اراء
fluke
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
polled
U
تعداد اراء اخذ اراء
polls
U
تعداد اراء اخذ اراء
poll
U
تعداد اراء اخذ اراء
by a majority vote
U
به اکثریت اراء
polled
U
صورت اراء
polls
U
صورت اراء
plebiscites
U
اراء عمومی
tie vote
U
اراء مساوی
counting votes
U
شمارش اراء
counting votes
U
استخراج اراء
unanimously
U
باتفاق اراء
poll
U
صورت اراء
scrutineer
U
بازرس اراء
tie vote
U
تساوی اراء
plebiscite
U
اراء عمومی
polls
U
مراجعه به اراء عمومی
ostracizing
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
polled
U
مراجعه به اراء عمومی
ostracize
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
poll
U
مراجعه به اراء عمومی
ostracising
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracized
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracism
U
تبعید با اراء عمومی
ostracises
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracised
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizes
U
با اراء عمومی تبعیدکردن
vote down
U
به اکثریت اراء رد کردن
vox populi
U
اراء یا افکار مردم
ostracises
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracised
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizes
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising
U
با اراء عمومی تبعید کردن
white primary
U
اخذ اراء مقدماتی حزبی
vote
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
ballot
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
balloted
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots
U
رای مخفی مجموع اراء نوشته
public opinion polling
U
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
pollsters
U
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
pollster
U
متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
canvassed
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
U
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
treating
U
جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
referenda
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referendums
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referendum
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
lague
U
اتفاق
chance
U
اتفاق
togtherness
U
اتفاق
confederation
U
اتفاق
confederations
U
اتفاق
chanced
U
اتفاق
cases
U
اتفاق
chances
U
اتفاق
event
U
اتفاق
occurence
U
اتفاق
accidentalism
U
اتفاق
chancing
U
اتفاق
confederacies
U
اتفاق
confederacy
U
اتفاق
case
U
اتفاق
joinder
U
اتفاق
occurrence
U
اتفاق
accident
U
اتفاق
accidents
U
اتفاق
fluke
U
اتفاق
accidence
U
اتفاق
flukes
U
اتفاق
league
U
اتفاق
leagues
U
اتفاق
togetherness
U
اتفاق
accidentalness
U
اتفاق
coincidence
U
اتفاق
happenings
U
اتفاق
occurrences
U
اتفاق
hap
U
اتفاق
federal
U
اتفاق
events
U
اتفاق
unity
U
اتفاق
happening
U
اتفاق
coincidences
U
اتفاق
fortuity
U
اتفاق
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
occurring
U
اتفاق افتادن
chancing
U
اتفاق افتادن
casualist
U
معتقد به اتفاق
occur
U
اتفاق افتادن
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
U
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
U
برحسب اتفاق
betide
U
اتفاق افتادن
accidently
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
occurs
U
اتفاق افتادن
tide
U
اتفاق افتادن
confederative
U
اتفاق کننده
it happened
U
اتفاق افتاد
disunion
U
عدم اتفاق
incidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
renewal of the convention
U
تجدید اتفاق
come to pass
U
اتفاق افتادن
come about
U
اتفاق افتادن
Accompanied by. Together with .
U
به اتفاق (همراه )
Accidentally . By chance.
U
بر حسب اتفاق
fall out
U
اتفاق افتادن
hap
U
اتفاق افتادن
chance
U
اتفاق افتادن
chanced
U
اتفاق افتادن
chances
U
اتفاق افتادن
by a coincidence
<adv.>
U
برحسب اتفاق
unison
U
اتحاد اتفاق
fortuitism
U
عقیده به اتفاق
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
befalling
U
اتفاق افتادن
coincidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
befallen
U
اتفاق افتادن
befall
U
اتفاق افتادن
fortuitously
<adv.>
U
برحسب اتفاق
occurred
U
اتفاق افتادن
by chance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
act of God
U
اتفاق قهری
acts of God
U
اتفاق قهری
by happenstance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
supervention
U
اتفاق ناگهانی
befell
U
اتفاق افتادن
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
befalls
U
اتفاق افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
fortuitously
U
برحسب اتفاق اتفاقا
What a coincidence !
U
چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
it is of frequent
U
بسیار اتفاق میافتد
happened
U
رخ دادن اتفاق افتادن
fortunes
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
it is bound to nappen
U
مقدراست اتفاق بیافتد
It never occurred again
دیگر اتفاق نیفتاد.
happen
U
رخ دادن اتفاق افتادن
as one man
U
به اتفاق مانند یک مرد
fortune
U
اتفاق افتادن مقدرکردن
unanimity
U
اتفاق ارا هم اوازی
by chance
U
برحسب اتفاق یاتصادف
occurring
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
previously
U
زودتر اتفاق افتادن
hold breath
U
منتظر یک اتفاق بودن
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
in the wind
<idiom>
U
بزودی اتفاق افتادن
way the wind blows
<idiom>
U
چیزی که اتفاق میافتد
occurred
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
sure thing
<idiom>
U
حتما اتفاق افتادن
happens
U
رخ دادن اتفاق افتادن
occur
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
occurs
U
رخ دادن یا اتفاق افتادن
coincides
U
دریک زمان اتفاق افتادن
commoners
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
give
U
اتفاق افتادن فدا کردن
gives
U
اتفاق افتادن فدا کردن
giving
U
اتفاق افتادن فدا کردن
common
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
coincide
U
دریک زمان اتفاق افتادن
hazards
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
commonest
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
coincided
U
دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding
U
دریک زمان اتفاق افتادن
Accidents wI'll happen .
U
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
immediate
U
آنچه یکباره اتفاق افتد
leaguer
U
عضو مجمع اتفاق ملل
hazarding
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
Should anything happen to me, ...
<idiom>
U
اگر اتفاق بدی افتاد برای من ...
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com