Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
treasonable
U
خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonoius
U
خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
false hearted
U
خیانت امیز
treacherous
U
خیانت امیز
traitorous
U
خیانت امیز
felonious
U
خیانت امیز
conspiracies
U
نقشه خیانت امیز
conspiracy
U
نقشه خیانت امیز
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
falsity
U
خیانت
untruth
U
خیانت
falseness
U
خیانت
untruths
U
خیانت
treason
U
خیانت
felonies
U
خیانت
felony
U
خیانت
treachery
U
خیانت
rat
U
خیانت
dishonesty
U
خیانت
punic faith
U
خیانت
traitorousness
U
خیانت
punic f.
U
خیانت
false heartedness
U
خیانت
disloyaty
U
خیانت
infidelity
U
خیانت
infidelities
U
خیانت
betrayals
U
خیانت
betrayal
U
خیانت
betrayment
U
خیانت
perfidy
U
خیانت
faithlessness
U
خیانت
insidiousness
U
خیانت
untruthful
U
خیانت
treason
U
خیانت به کشور
malice a
U
خیانت عمدی
betrays
U
خیانت کردن به
high treason
U
خیانت بزرگ
perfidiously
U
ازروی خیانت
betray
U
خیانت کردن به
perfidiousness
U
خیانت کاری
betrayed
U
خیانت کردن به
betraying
U
خیانت کردن به
guile
U
خیانت دورویی
malversation
U
خیانت در امانت
two-faced
<idiom>
U
ناسپاس ،خیانت
treacherousness
U
خیانت کاری
to play false
U
خیانت کردن
abuse of confidence
U
خیانت در امانت
foully
U
ازراه خیانت
barratry
U
خیانت در امانت
breach of trust
U
خیانت در امانت
guile
U
تلبیس تدلیس خیانت
stab someone in the back
<idiom>
U
خیانت کردن به کسی
disloyalty
U
خیانت نمک بحرامی
prevarication
U
خیانت وکیل به موکل
lese majeste
U
خیانت علیه حکومت
lese majesty
U
خیانت علیه حکومت
belied
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belies
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belying
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belie
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
judns be trayed jesus
U
یهودابه مسیح خیانت کرد
conspires
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspiring
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
sell the pass
U
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell-out
U
یکجا فروختن خیانت کردن
conspire
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
sell out
U
یکجا فروختن خیانت کردن
sedition
U
خیانت در حفظ اسرار نظامی
sell to pass
U
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell-outs
U
یکجا فروختن خیانت کردن
conspired
U
درنقشه خیانت شرکت کردن
belying
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
This is treason, pure and simple.
U
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
belies
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belie
U
خیانت کردن به عوضی نشان دادن
to swear tre sonagainstany one
U
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
lese majesty
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majeste
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
bill of attainder
U
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
committable
U
قابل ارتکاب
double cross
U
دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses
U
دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed
U
دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing
U
دورویی کردن خیانت کردن
double-cross
U
دورویی کردن خیانت کردن
rat race
U
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
expostulatory
U
سرزنش امیز تعرض امیز
gratulant
U
تهنیت امیز تبریک امیز
admonitory
U
نصیحت امیز توبیخ امیز
incriminatory
U
تهمت امیز اتهام امیز
trickiest
U
خدعه امیز مهارت امیز
tricky
U
خدعه امیز مهارت امیز
trickier
U
خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic
U
خصومت امیز رقابت امیز
suasive
U
ترغیب امیز تحریک امیز
commission
U
ارتکاب
perpetration
U
ارتکاب
commitments
U
ارتکاب
commissioning
U
ارتکاب
commitment
U
ارتکاب
commissions
U
ارتکاب
suspicion
U
فن به ارتکاب جرم
suspicions
U
فن به ارتکاب جرم
commission
U
ارتکاب ماموریت
commissions
U
ارتکاب ماموریت
commissioning
U
ارتکاب ماموریت
committal
U
سرسپردگی ارتکاب
commission of acts
U
ارتکاب عمل
perpetration of a crime
U
ارتکاب جرم
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
in flagrant d.
U
درعین ارتکاب عمل
solicitation
U
تحریک به ارتکاب جرم
red handed
U
درحین ارتکاب جنایت
in flagrant delict
U
درعین ارتکاب گناه
in the very act
U
در حین ارتکاب جرم
of malice prepense
U
با قصد ارتکاب گناه
To catch someone in the very act .
U
مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
to catch with one's pants down
U
مچ
[کسی ]
را گرفتن
[حین ارتکاب]
He was caught with his pants down.
U
مچ او
[مرد]
را حین ارتکاب گرفتند.
red-handed
U
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
To be caught red - handed.
U
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
He was arrested in the very act .
U
حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
burglaries
U
ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglary
U
ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglarious
U
مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
unlawful assembly
U
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
quarter session
U
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
bilable
U
قابل رهایی قابل ضمانت
achievable
U
قابل وصول قابل تفریق
adducible
U
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
U
قابل تعویض قابل تبدیل
tenable
U
قابل مدافعه قابل تصرف
combustible
U
قابل سوزش قابل تراکم
sensible
U
قابل درک قابل رویت
elastic
U
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
U
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
U
قابل معرفی قابل ارائه
transferable
U
قابل واگذاری قابل انتقال
presumable
U
قابل استنباط قابل استفاده
flexile
U
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
U
قابل تشکر قابل شکر
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
exigible
U
قابل مطالبه قابل پرداخت
observable
U
قابل مشاهده قابل گفتن
synaloepha
U
هم امیز
murmurous
U
غر غر امیز
synalepha
U
هم امیز
capacities
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
U
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
inveterate
U
کینه امیز
sliest
U
شیطنت امیز
sly
U
شیطنت امیز
slyer
U
شیطنت امیز
slyest
U
شیطنت امیز
ironic
U
طعنه امیز
ridiculous
U
مسخره امیز
sarcastic
U
طعنه امیز
reprehensive
U
ملامت امیز
reconciliatory
U
مصالحه امیز
recommendatory
U
توصیه امیز
protreptic
U
موعظه امیز
procrastinatory
U
طفره امیز
preachy
U
موعظه امیز
slier
U
شیطنت امیز
revelatory
U
مکاشفه امیز
riskful
U
مخاطره امیز
conspiratorial
U
توط ئه امیز
sycophantic
U
تملق امیز
farcical
U
مسخره امیز
supplicatory
U
التماس امیز
disastrous
U
مصیبت امیز
reproachful
U
ملامت امیز
malefactor
U
جنایت امیز
sportiveŠetc
U
شوخی امیز
sophistic
U
سفسطه امیز
malefactors
U
جنایت امیز
musing
U
تفکر امیز
smoothe
U
تعارف امیز
prankful
U
شوخی امیز
praiseful
U
ستایش امیز
unholy
U
کفر امیز
justificatory
U
توجیه امیز
partial
U
غرض امیز
dogma
U
عقایدتعصب امیز
dogmas
U
عقایدتعصب امیز
mythical
U
افسانه امیز
tolerant
U
مدارا امیز
iron ical
U
طعنه امیز
peaceful
U
مسالمت امیز
peaceful
U
صلح امیز
mysterious
U
اسرار امیز
intimidatory
U
تهدید امیز
intermedial
U
وساطت امیز
minatory
U
تهدید امیز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com