English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
squish U خورد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
passage of arms U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
encountering U زد و خورد
feedback U پس خورد
encounters U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
ate U خورد
engagement U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
feed U خورد
engagements U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
regulating slack U خورد دادن
the timber warped U تیرپیچ خورد
drank U عرق خورد
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
misfeed U سوء خورد
card feed U خورد کارت
parallel feed U خورد موازی
feedback U باز خورد
drank U خورد سرکشید
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
cross feed U خورد متقابل
to sinister in U خورد رفتن
pin feed U خورد سنجاقی
feedback circuit U مدار پس خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
face down feed U خورد رو به پایین
melec U زدو خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
face up feed U خورد رو به بالا
eating U خورد و خوراک
drank U نوشابه خورد
passage at arms U زدو خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
self absorbed U در خورد فرورفته
pulverizer U خورد کننده
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
warfare U نزاع زدو خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
diner U کسی که شام می خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
diners U کسی که شام می خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif U طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com