Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to distinguish between something and something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
Other Matches
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
another
U
دیگری
thirds
U
به دیگری
tother
U
دیگری
t' other
U
دیگری
third
U
به دیگری
onother's money
U
پول دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
other
U
متفاوت دیگری
others
U
متفاوت دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
at second hand
U
از قول دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
infiltrate
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
lays
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
lay
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
put
U
گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
putting
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com