Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make an e. of oneself
U
خود را انگشت نما کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dump
U
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
lift
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
proverbialize
U
انگشت نما کردن
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
Other Matches
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
digit
U
انگشت
finger
U
انگشت
fingers
U
انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
dactyl
U
انگشت
adactylous
U
بی انگشت
digits
U
انگشت
fingers
U
انگشت زدن
potentilla
U
پنج انگشت
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
finger
U
انگشت زدن
pollex
U
انگشت شست
notoriety
U
انگشت نمایی
toenail
U
ناخن انگشت پا
the little finger
U
انگشت کهین
the middle finger
U
انگشت میانه
the ring finger
U
انگشت حلقه
cinquefoil
U
پنج انگشت
cinqfoil
U
پنج انگشت
gazing stock
U
انگشت نما
syndacty
U
چسبیده انگشت
knuckles
U
بند انگشت
knuckle
U
بند انگشت
fingered
U
انگشت مانند
fingered
U
انگشت دار
to become a byword
U
انگشت نماشدن
toenails
U
ناخن انگشت پا
ring fingers
U
انگشت انگشتر
fingerprinted
U
اثر انگشت
finger painting
U
نقاشی با انگشت
fingerprint
U
اثر انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
marplot
U
انگشت به شیر زن
the first or index finger
U
انگشت شهادت
the first or index finger
U
انگشت نشان
forefingers
U
انگشت شهادت
medius
U
انگشت میان
medius
U
انگشت وسطی
forefinger
U
انگشت نشان
fingerprinting
U
اثر انگشت
pinky
U
انگشت کوچک
pinkie
U
انگشت کوچک
egregious
U
انگشت نما
five finger
U
پنج انگشت
phalange
U
بند انگشت
middle finger
U
انگشت میان
finger print
U
اثر انگشت
finger mark
U
اثر انگشت
forefingers
U
انگشت نشان
conspicuous
U
انگشت نما
fingertips
U
نوک انگشت
fingertip
U
نوک انگشت
fingerprints
U
اثر انگشت
little fingers
U
انگشت کوچک
forefinger
U
انگشت شهادت
index fingers
U
انگشت نشان
rule of thumb
U
حساب انگشت
dactylitis
U
اماس انگشت
digitiform
U
انگشت مانند
digitate
U
انگشت دار
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
sawison keut
U
نوک دو انگشت
index finger
U
انگشت نشان
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
soon koot
U
نوک انگشت
ring finger
U
انگشت انگشتر
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
finger play
U
استفاده از انگشت درشمشیربازی
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
pettitoes
U
چیز بی ارزش انگشت پا
knucklebone
U
استخوان بند انگشت
pinkie
U
انگشت کوچک دست
little finger
U
انگشت کوچک دست
index
U
نمودار انگشت سبابه
finger tapping
U
ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
flagrant
U
انگشت نما رسوا
polydactyl
U
چند انگشتی پر انگشت
phalanges
U
استخوان انگشت گروه
finger glass
U
فرف انگشت شوئی
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
finger print department
U
اداره انگشت نگاری
phalange
U
استخوان انگشت یاپنجه
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
notoriously
U
بطور انگشت نما
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
indexed
U
نمودار انگشت سبابه
hitsu shiubi
U
مفصل انگشت وسط
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
jam
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
poked
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
U
فشار با نوک انگشت حرکت
pokes
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
U
فشار با نوک انگشت حرکت
toes
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jams
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
fingers
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
toe
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
pizzicato
U
با ضرب نوک انگشت یاناخن
lumbrical
U
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
agnus castus
U
پنج انگشت فلفل بری
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
U
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
finger
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
phalangeal
U
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toe
U
انگشت پای مهره داران جای پا
To be flabbergasted (bewildered).
U
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
toes
U
انگشت پای مهره داران جای پا
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to poke somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to gouge out a persons eye
U
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
syndactyl
U
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son
U
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss
U
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one
U
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
parmakli
U
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
U
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
tap loop jump
U
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
toe loop jump
U
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com