Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
defrock
U
خلع کسوت روحانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unfrock
U
از کسوت روحانی خارج شدن
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
liveried
U
در کسوت
garb
U
کسوت فاهر
aces
U
پیش کسوت
ace
U
پیش کسوت
ringmaster
U
پیش کسوت
ringmasters
U
پیش کسوت
protagonist
U
پیش کسوت
protagonists
U
پیش کسوت
etherealize
U
روحانی کردن
spiritualize
U
روحانی کردن
secularises
U
غیر روحانی کردن
secularizing
U
غیر روحانی کردن
secularized
U
غیر روحانی کردن
secularize
U
غیر روحانی کردن
secularizes
U
غیر روحانی کردن
secularising
U
غیر روحانی کردن
priests
U
روحانی کشیشی کردن
deconsecrate
U
غیر روحانی کردن
secularised
U
غیر روحانی کردن
priest
U
روحانی کشیشی کردن
despiritualize
U
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
revest
U
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
impropriate
U
حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
marabout
U
روحانی
clergyman
U
روحانی
unworldly
U
روحانی
sacred
U
روحانی
anagogic
U
روحانی
clergymen
U
روحانی
spiritually
U
روحانی
unwordly
U
روحانی
heavenly
U
روحانی
herdsmen
U
روحانی
etherean
U
روحانی
ethereal
U
روحانی
spiritual
U
روحانی
herdsman
U
روحانی
marabou
U
روحانی
spiritualists
U
روحانی
spiritualist
U
روحانی
unfrocked
U
روحانی
lays
U
غیر روحانی
prelacy
U
حکومت روحانی
pastorate
U
پیشوایی روحانی
hymns
U
سرود روحانی
laywoman
U
زن غیر روحانی
spiritual
U
روحانی معنوی
heavenliness
U
روحانی الوهیت
residentiary
U
روحانی مقیم
pastor
U
پیشوای روحانی
hymn
U
سرود روحانی
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
spirituality
U
عالم روحانی
pastors
U
پیشوای روحانی
pater
U
پدر روحانی
hierarch
U
رئیس روحانی
charisma
U
جذبه روحانی
padres
U
پدر روحانی
padre
U
پدر روحانی
temporal
U
غیر روحانی
copartnership
U
ردای روحانی
perdition
U
مرگ روحانی
lay
U
غیر روحانی
secular songs
U
سرودهای غیر روحانی
inquisitional
U
وابسته به دادگاه روحانی
rapture
U
وجد روحانی ربایش
religious
U
تارک دنیا روحانی
gnosticism
U
فلسفه عرفانی یا روحانی
twice born
U
تولدتازه روحانی یافته
apostles
U
عالیترین مرجع روحانی
apostle
U
عالیترین مرجع روحانی
spiritualization
U
جنبه روحانی دادن به
laicism
U
غیر روحانی بودن
layman
U
شخص غیر روحانی
pneumatology
U
مبحث موجودات روحانی
spirituous
U
دارای حالت روحانی
heaven
U
خدا عالم روحانی
raptures
U
وجد روحانی ربایش
heavens
U
خدا عالم روحانی
hiearchic
U
وابسته به سران روحانی
subdeacon
U
معاون گماشته روحانی
goddaughter
U
دختر خواندهی روحانی
laymen
U
شخص غیر روحانی
goddaughters
U
دختر خواندهی روحانی
rapture
U
شعف وخلسه روحانی
raptures
U
شعف وخلسه روحانی
spiritual
U
غیر مادی بطور روحانی
disfrock
U
ازکسوت روحانی خارج شدن
laity
U
مردم غیر روحانی ناشی
regenerating
U
زندگی تازه و روحانی یافته
gnostic
U
دارای اسرار روحانی نهانی
minor order
U
صفوف روحانی پایین درجه
gnosis
U
دانش رازهای روحانی عرفان
regenerate
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates
U
زندگی تازه و روحانی یافته
charism
U
عطیه الهی جذبه روحانی
regenerated
U
زندگی تازه و روحانی یافته
reborn
U
تغییر حالت روحانی یافته
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
major seminary
U
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
hierarchy
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
laicize
U
بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
hierarchies
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
lay deacon
U
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
primate of all england
U
سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
hierarchy
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchies
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
simony
U
خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
procuratrix
U
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
to take orders
U
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
churchwardens
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
limitarian
U
کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
presbyteries
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
totem
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
psalm
U
سرود روحانی سرود
psalms
U
سرود روحانی سرود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com