English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
garotted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garottes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garotting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garroting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotte U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotted U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrottes U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
garrotting U خفه سازی بطرزاسپانیولی اسباب ادم خفه کنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
garrote U خفه سازی بطرزاسپانیولی
garotte U خفه سازی بطرزاسپانیولی
dentifactor U اسباب دندان سازی
vinifacteur U اسباب شراب سازی
rectification U یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
calculating U دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
jagger U الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant U کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
frustrations U خنثی سازی محروم سازی
frustration U خنثی سازی محروم سازی
ouster U بی بهره سازی محروم سازی
subjugation U مقهور سازی مطیع سازی
formularization U کوتاه سازی ضابطه سازی
imagery U مجسمه سازی شبیه سازی
irritancy U پوچ سازی باطل سازی
erasable U 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
instrumentally U با اسباب
tackling U اسباب
removers U اسباب کش
free hand U بی اسباب
free handed U بی اسباب
article U اسباب
freehand U بی اسباب
lash up U اسباب
geap U اسباب
fixings U اسباب
doodad U اسباب
doodads U اسباب
dixings U اسباب
whigmaleery U اسباب
accouterment U اسباب
apparatus U اسباب
tackle U اسباب
tackled U اسباب
whigmaleerie U اسباب
tackles U اسباب
rigging U اسباب
devices U اسباب
device U اسباب
things U اسباب
remover U اسباب کش
outfit U اسباب
articles U اسباب
outfits U اسباب
contrivance U اسباب
rig U اسباب
rigged U اسباب
gadgets U اسباب
gadget U اسباب
rigs U اسباب
mountings U اسباب
instrument U اسباب
contrivances U اسباب
apparel U اسباب
appliances U اسباب
contraption U اسباب
traps U اسباب
tool U اسباب
contraptions U اسباب
valuables U اسباب
appliance U اسباب
saved U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saves U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
crimper U اسباب فردادن مو
disfurnish U بی اسباب کردن
inconveniencing U اسباب زحمت
moved U اسباب کشی
inconveniences U اسباب زحمت
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
inconvenienced U اسباب زحمت
resonator U اسباب ارتعاش
Luggage U اسباب و اثاثیه
discommodity U اسباب زحمت
purofier U اسباب پاک کن
appliances U اسباب کار
inconvenience U اسباب زحمت
slides U اسباب لغزنده
inhalator U اسباب استنشاق
appliance U اسباب کار
trocar U اسباب بزل
stamper U اسباب کوبیدن
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
fishing gear U اسباب ماهیگیری
exerciser U اسباب ورزش
slide U اسباب لغزنده
move U اسباب کشی
enginery U اسباب جنگی
rectifier U اسباب تقطیر
moves U اسباب کشی
thing U اسباب دارایی
engine U موتور اسباب
paraphernalia U اسباب لوازم
conspiracy U اسباب چینی
utensils U وسایل اسباب
utensil U وسایل اسباب
tools U اسباب کار
caboodle U اسباب سفر
implements U اسباب اجراء
causes of revelation U اسباب نزول
drag U اسباب لایروبی
spare U اسباب یدکی
implementing U اسباب اجراء
appurtenance U اسباب جهاز
gears U اسباب لوازم
furniture U سامان اسباب
malice U اسباب چینی
conspiracies U اسباب چینی
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
toy U اسباب بازی
toys U اسباب بازی
gear U اسباب لوازم
geared U اسباب لوازم
dragged U اسباب لایروبی
drags U اسباب لایروبی
kit U اسباب کار
kits U اسباب کار
spared U اسباب یدکی
plaything U اسباب بازی
military device U اسباب ارتشی
playthings U اسباب بازی
dumbbells U اسباب ورزشی
implemented U اسباب اجراء
dumbbell U اسباب ورزشی
implement U اسباب اجراء
symmetrical compression U سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
shear U اسباب برش قیچی
bauble U اسباب بازی بچه
toyer U سازنده اسباب بازی
partitions U وسیله یا اسباب تفکیک
lay out U اسباب خرده ریز
encumbered U اسباب زحمت شدن
encumber U اسباب زحمت شدن
baubles U اسباب بازی بچه
hatcher U اسباب جوجه گیری
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
encumbering U اسباب زحمت شدن
to form a plot U اسباب چینی کردن
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
powder puff U اسباب پودر زنی
surveying insatrument U اسباب نقشه برداری
moved U اسباب کشی کردن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
moves U اسباب کشی کردن
move house U اسباب کشی کردن
spurtle U اسباب اتش همزن
roulette U اسباب قمار چرخان
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
piano player U اسباب پیانو زنی
churns U بوسیله اسباب گردنده
churned U بوسیله اسباب گردنده
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
churn U بوسیله اسباب گردنده
mathematical instrument U اسباب نگاره کشی
purofier U اسباب تصفیه گاز
encumbers U اسباب زحمت شدن
move U اسباب کشی کردن
partition U وسیله یا اسباب تفکیک
luggage van U واگن اسباب و اثاثیه
this luggage U این اسباب و اثاثیه
leeches U اسباب خون گیری
device U دستگاه اسباب وسیله
part U اسباب یدکی اتومبیل
devices U دستگاه اسباب وسیله
apparatus U اسباب و وسایل ژیمناستیک
equipage U اسباب و لوازم جنگی
emcumber U اسباب زحمت شدن
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
toylike U مثل اسباب بازی
peelers U اسباب پوست کن پلیس
coffee roaster U اسباب بودادن قهوه
conspiratress U اسباب چینی کردن
trangam U اسباب عجیب وغریب
powder puffs U اسباب پودر زنی
peeler U اسباب پوست کن پلیس
leech U اسباب خون گیری
vaulting U پرش از روی اسباب ژیمناستیک
colour hard copy device U اسباب نسخه چاپی رنگی
calisthenics U ورزشهای تمرینی بدون اسباب
moved U اسباب کشی کردن تکان
adjustments U الت تعدیل اسباب تنظیم
move U اسباب کشی کردن تکان
resistor U اسباب مقاوم دربرابر برق
resistors U اسباب مقاوم دربرابر برق
luggage lockers U قفس های اسباب و اثاثیه
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
agitators U اسباب بهم زدن مایعات
agitator U اسباب بهم زدن مایعات
sequencer U اسباب سنجش توالی وتسلسل
moves U اسباب کشی کردن تکان
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
sander U اسباب شن زنی چرخ سنباده
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com