Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
irritation
U
خشم ناراحتی
irritations
U
خشم ناراحتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
contrast
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
inconvenience
U
ناراحتی
inconvenienced
U
ناراحتی
inconveniences
U
ناراحتی
inconveniencing
U
ناراحتی
uneasiness
U
ناراحتی
malaise
U
ناراحتی بیقراری
disturbance
U
ناراحتی مزاحمت
disturbances
U
ناراحتی مزاحمت
discomfort
U
ناراحتی رنج
discomforts
U
ناراحتی رنج
discomfiture
U
ناراحتی رنج
thorn
U
موجب ناراحتی
thorns
U
موجب ناراحتی
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
ailment
U
درد ناراحتی
ailments
U
درد ناراحتی
turmoil
U
ناراحتی
hazard
U
ناراحتی
hazarded
U
ناراحتی
hazarding
U
ناراحتی
hazards
U
ناراحتی
discomfort relief ratio
U
بهر راحتی- ناراحتی
discommodity
U
ناراحتی
disquietude
U
ناراحتی
dyspnea
U
ناراحتی درتنفس
flea bite
U
اندک ناراحتی
foofaraw
U
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
incommodiousness
U
ناراحتی
incommodity
U
زیان ناراحتی
inquietude
U
ناراحتی
kiaugh
U
اضطراب ناراحتی
malease
U
ناراحتی بیقراری
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nuisance tax
U
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
queasiness
U
ناراحتی
worriment
U
ناراحتی غم زدگی
worrisome
U
مسبب ناراحتی
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
unease
U
ناراحتی
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
U
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
get (someone) down
<idiom>
U
باعث ناراحتی شدن
heavy heart
<idiom>
U
احساس ناراحتی
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
U
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
What's up with him?
U
این چه ناراحتی دارد؟
[اصطلاح روزمره]
stomach upset
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
tummy upset
[coll.]
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
upset stomach
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
indigestion
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
dyspepsy
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com