English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
handle U خرید و فروش کردن
handles U خرید و فروش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
Other Matches
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
nundination U خرید و فروش
dealing U خرید و فروش
business U خرید یا فروش
buying and selling U خرید و فروش
businesses U خرید یا فروش
hedged U خرید و فروش تامینی
hedge U خرید و فروش تامینی
course of dealing U دوره خرید و فروش
hedges U خرید و فروش تامینی
hedging U خرید و فروش تامینی
stock trading U خرید و فروش سهام
ship broker U دلال خرید و فروش کشتی
dealers U کسی که خرید و فروش میکند
dealer U کسی که خرید و فروش میکند
futures market U بازار خرید و فروش سلف
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
barratry U خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
toll U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolling U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolls U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
convertibility U قابلیت تبدیل پول و اسعار ازادی خرید و فروش ارز درممالک مختلف
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
to make a purchase U خرید کردن
buys U خرید کردن
buy U خرید کردن
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
buy in advance U پیش خرید کردن
purchased U خرید خریداری کردن
purchase U خرید خریداری کردن
purchases U خرید خریداری کردن
shopped U کارخانه خرید کردن
shops U کارخانه خرید کردن
shop U کارخانه خرید کردن
overbuy U در خرید افراط کردن
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
order U خرید سفارش خرید
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
sell short U پیش فروش کردن
to sell short U پیش فروش کردن
sale short U پیش فروش کردن
presell U پیش فروش کردن
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
oversells U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold U بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
stock U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stocked U عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
furrier U خز فروش پوست فروش
furriers U خز فروش پوست فروش
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
shopping U خرید
underwrite U خرید
procurement U خرید
underwrites U خرید
underwritten U خرید
buying U خرید
purchases U خرید
purchased U خرید
purchasing U خرید
buy U خرید
underwriting U خرید
bondwoman U زن زر خرید
buys U خرید
bond servant U زر خرید
underwrote U خرید
purchase U خرید
advance purchase U خرید سلف
bargain U خرید ارزان
shopping basket U سبد خرید
blanket buying U خرید کلی
bid U پیشنهاد خرید
oniomania U جنون خرید
open purchase U خرید ازاد
acquisition authority U اجازه خرید
lump sum purchase U خرید کلی
lump sum purchase U خرید یکجا
cornering U خرید یکجا
corners U خرید یکجا
corner U خرید یکجا
purchasing power U قدرت خرید
monopolist U انحصار خرید
bulk buying U خرید فله
monopsony U انحصار خرید
offer to purchase U پیشنهاد خرید
real estate U خرید زمین
achate U عقیق خرید
purchasing office U دفتر خرید
purchasing office U قسمت خرید
purchasing department U دفتر خرید
purchasing department U قسمت خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchase requisition U درخواست خرید
credit purchase U خرید نسیه
redemption U باز خرید
purchasing officer U مامور خرید
purchasing officer U مسئول خرید
short covering U پیش خرید
regional purchase U خرید محلی
redemption yield U بازده خرید
rebuy U خرید مکرر
hire purchase U خرید اقساطی
purchasing patterns U الگوی خرید
dear bought U گران خرید
counter purchase U خرید متقابل
shopping cart U گاری خرید
procurement cycle U دوره خرید
buying rate U نرخ خرید
buying price U قیمت خرید
buyers market U بازار خرید
buyer's market U بازار خرید
bids U پیشنهاد خرید
coemption U خرید کل محصول
purchasable U باب خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchase rate U نرخ خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
purchase order U سفارش خرید
purchase order U دستور خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
purchasing power U توان خرید
local purchase U خرید از محل
futures exchange U خرید اتی
local purchase U خرید محلی
local procurement U خرید محلی
field buying U خرید در صحرا
forward purchase U پیش خرید
forward purchasing U پیش خرید
forward purchase U خرید سلف
impulse buying U خرید بی مقدمه
crediting U خرید وفروش اعتباری
credits U خرید وفروش اعتباری
on approval U خرید کالا به شرط
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
blanket buying U خرید بصورت عمده
automated purchasing U خرید بصورت اتوماتیک
saleable U قابل خرید معاملهای
call option U خرید به شرط خیار
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
income effect U تناسب خرید با درامد
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
demands U تقاضای خرید کالا
brokerage U کارمزد خرید سهام
duopsony U انحصار دو قطبی خرید
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
home trade U خرید وفروش داخلی
bulk buying U خرید بصورت عمده
bulk buying U خرید درحجم زیاد
demand U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
open indent U سفارش خرید باز
open purchase U خرید از بازار ازاد
credit U خرید وفروش اعتباری
credited U خرید وفروش اعتباری
procuance U تحصیل چیزی خرید
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
irredeemable U باز خرید نشدنی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
furriery U خرید وفروش خز خزدوزی
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
real account U حساب خرید املاک
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
value for money U قدرت خرید پول
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
the longs U پیش خرید کنندگان
procuration U تحصیل چیزی خرید
procurement lead time U زمان انجام خرید
purchasing power of money U قدرت خرید پول
course of dealing U دوره مذاکرات خرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com