Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 36 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
boughten
U
خریداری شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
purchase
U
خریداری
purchase
U
خرید خریداری کردن
purchase
U
خریداری کردن
purchased
U
خریداری
purchased
U
خرید خریداری کردن
purchased
U
خریداری کردن
purchases
U
خریداری
purchases
U
خرید خریداری کردن
purchases
U
خریداری کردن
underwriter
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
underwriters
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
buying
U
خریداری
redemption
U
خریداری و ازادسازی
irredeemable
U
غیر قابل خریداری
irredeemable
U
غیرقابل خریداری
achate
U
اشیاء خریداری شده
acquistion
U
خریداری
appliance computer
U
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cost of goods purchased
U
قیمت تمام شده کالای خریداری شده
date of acquisition
U
تاریخ خریداری
dear bought
U
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
gold import point
U
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
last in , first out
U
اولین خروج از اخرین ورود فروش کالا از اخرین دسته کالای خریداری شده
oem
U
Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
purchasable
U
قابل خریداری
qualifying shares
U
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
to drink in with ones eyes
U
بچشم خریداری نگاه کردن
treasury bond
U
سند قرضه خریداری شده اوراق قرضه خزانه
affordable
قابل تهیه و خریداری
To look fondly at someone .
U
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
picker
U
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com