English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You can rest assured. U خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
depend upon it U خاطر جمع باشید
be a man U مردانگی داشته باشید
keep your peck up U جرات داشته باشید
Be of good courage . U قوت قلب داشته باشید
he had need remember U بایستی بخاطر داشته باشید
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
Would you care for a cup of coffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
look sharp U زود باشید
hurry up U زود باشید
mind your eye U ملتفت باشید
Please make yourself comfortable. U لطفا" راحت باشید
you might have come U باید امده باشید
you may rest assured U میتوانید مطمئن باشید
perhaps you have seen it U شاید انرادیده باشید
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
look to your manner U موافب اطوار خود باشید
on guard U اماده برای دفاع باشید
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
perhaps you have seen it U ممکن است انرادیده باشید
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
dont care a rap U هیچ پروا نداشته باشید
dont care a rap U ذرهای باک نداشته باشید
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
mind your p's and qs U در گفتار و کردار خود بهوش باشید
Would you wait for me, please? U ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
you have perhaps seen it U ممکن است انرا دیده باشید
i give you my world for it U قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
be patient to all men U با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
salvos U در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
minding U خاطر
sake U خاطر
minds U خاطر
remembrance U خاطر
for the love of U به خاطر,
on account of somebody [something] U به خاطر
for his sake U به خاطر او
mind U خاطر
Due to U به خاطر
behalf U خاطر
tranquility U اسایش خاطر
umbrageous U رنجیده خاطر
to escape one's memory U از خاطر رفتن
uneasiness U خاطر تشویش
to imprint on the mind U در خاطر نشاندن
tranquillity U اسایش خاطر
gladly U با مسرت خاطر
free will U طیب خاطر
ex officio U به خاطر شغل
lacerated U خاطر ازرده
solace U تسلیت خاطر
in view of <idiom> U به خاطر اینکه
depressed <adj.> U افسرده خاطر
gladness U مسرت خاطر
despondent <adj.> U افسرده خاطر
leisurely U بافراغت خاطر
spontaneous generation U بطیب خاطر
surer U خاطر جمع
in service U به خاطر خدمت
self gratification U ترضیه خاطر
security U اسایش خاطر
amativeness U خاطر خواهی
of ones own accord U بطیب خاطر
downhearted <adj.> U افسرده خاطر
peace of mind U اسودگی خاطر
sure U خاطر جمع
attentions U خاطر حواس
attention U خاطر حواس
for his sake U برای خاطر او
surest U خاطر جمع
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . U محض خاطر خدا
inorder to U به خاطر اینکه برای
put one's finger on something <idiom> U کاملابه خاطر آوردن
for a mere nothing U برای خاطر هیچ
take it out on <idiom> U بی محلی به خاطر عصبانیت
relief U ترمیم اسایش خاطر
for god's sake U برای خاطر خدا
for nothing U برای خاطر هیچ
in the interests of truth U برای خاطر راستی
for pity's sake U برای خاطر خدا
for ones own hand U به خاطر خود شخص
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
for mercy sake U برای خاطر خدا
nuisance U مایه تصدیع خاطر
point U خاطر نشان کردن
for a song <idiom> U به خاطر پول کمی
accords U دلخواه طیب خاطر
nuisances U مایه تصدیع خاطر
accorded U دلخواه طیب خاطر
accord U دلخواه طیب خاطر
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
for security reasons U به خاطر دلایل امنیتی
to feel sure U خاطر جمع بودن
For your sake . U محض خاطر شما
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
certes U خاطر جمعی تحقیق
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
for reasons of safety U به خاطر دلایل امنیتی
troubler U موجب تصدیع خاطر مزاحمت
unspontaneous U بدون طیب خاطر زورکی
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
composedly U به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
solatium U غرامت برای ترضیه خاطر
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
heart sease U اسایش قلب اسودگی خاطر
a small grimace U شکلک [به خاطر قهر بودن]
pursuit of happiness U به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
secures U بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure U بی خطر خاطر جمع مطمئن
pout U شکلک [به خاطر قهر بودن]
that is why U به خاطر این است که چرا
to call somebody to [for] something U پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
moue U شکلک [به خاطر قهر بودن]
gob [British E] U شکلک [به خاطر قهر بودن]
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
trap U شکلک [به خاطر قهر بودن]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
carded for record U معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
We were all so anxious about you. U ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
i do it in your interest U به خاطر شما این کار رامیکنم
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
sue somebody for damages U کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
Peeping Tom U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
Peeping Toms U نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
He seems to have a lot of confidence. U خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He did it for the sake of his family . U محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
i did it only for your sake U برای خاطر شما این کار راکردم و بس
de minimis exception U به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to pull [British E] / make [American E] a face U شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
recognizes U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
recognizing U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize U دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
safe format U عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
primage U اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
safety U اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
neural network U سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake. U بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
confident test U ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability U اطمینان قابلیت اطمینان
trusted U اطمینان
trusts U اطمینان
assuredness U اطمینان
confidence limit U حد اطمینان
security U اطمینان
affiance U اطمینان
trustingly U با اطمینان
certainty U اطمینان
certainties U اطمینان
assurance U اطمینان
certitude U اطمینان
confidence U اطمینان
assurances U اطمینان
fideism U اطمینان
sureties U اطمینان
confidences U اطمینان
safety U اطمینان
trust U اطمینان
surety U اطمینان
certes U اطمینان
instable U بی اطمینان
quality assurance U اطمینان از کیفیت
reliability U قابلیت اطمینان
positiveness U قطعیت اطمینان
assurable U قابل اطمینان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com