English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 250 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
complete U خاتمه دادن به یک کار
completed U خاتمه دادن به یک کار
completes U خاتمه دادن به یک کار
completing U خاتمه دادن به یک کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
swap U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
sequential U خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
cessation U خاتمه دادن
logging U عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
terminate U خاتمه دادن منتهی
terminated U خاتمه دادن منتهی
terminates U خاتمه دادن منتهی
termination U خاتمه دادن یا توقف
hang up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
end U تمام کردن خاتمه دادن
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended U خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends U تمام کردن خاتمه دادن
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends U خاتمه دادن خاتمه یافتن
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
lay off U بخدمت خاتمه دادن
muster out U بخدمت خاتمه دادن
pt down U بزوربچیزی خاتمه دادن
to break off U خاتمه دادن
to bring to an end U خاتمه دادن
to fight out U باجنگ خاتمه دادن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
to knit up U خاتمه دادن
to put an end to U خاتمه دادن
to wind up U خاتمه دادن بپایان رساندن
layoff U خاتمه دادن به خدمت
layoffs U خاتمه دادن به خدمت
call off U خاتمه دادن
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
Other Matches
burn out U تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
expiry U خاتمه
termination U خاتمه
ending U خاتمه
ends U خاتمه
closure U خاتمه
closures U خاتمه
ended U خاتمه
end U خاتمه
endings U خاتمه
prorogation U خاتمه
sequels U خاتمه
abrogation U خاتمه
notice of termination U خاتمه
withdrawal U خاتمه
quitting U خاتمه
quit U خاتمه
notice to quit U خاتمه
sequel U خاتمه
notice of cancellation U خاتمه
last a U خاتمه
letter of dismissal U خاتمه
notice of determination U خاتمه
lay-off U خاتمه
end all U خاتمه
dismissal U خاتمه
aborts U خاتمه غیرعادی
ended U خاتمه فرجام
ends U خاتمه فرجام
ended U خاتمه یافتن
terminative U خاتمه دهنده
ends U خاتمه یافتن
aborting U خاتمه غیرعادی
general discharge U خاتمه خدمت
expirations U خاتمه بازدم
due out U خاتمه یافته
rises U خاتمه یافتن
expiration U خاتمه بازدم
end mark U نشان خاتمه
closing U خاتمه عملیات
abort U خاتمه غیرعادی
aborted U خاتمه غیرعادی
ending U خاتمه پیام
rise U خاتمه یافتن
endings U خاتمه پیام
end U خاتمه فرجام
end U خاتمه یافتن
terminated U خاتمه یافتن
wrap up U خاتمه یافتن
terminates U خاتمه یافتن
terminate U خاتمه یافتن
end spell U خاتمه هر کلمه رمز
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
walking papers U ورقه خاتمه خدمت
walking ticket U ورقه خاتمه خدمت
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
end of transmission block U خاتمه ارسال بلاک
end spell U خاتمه کلمات رمز
abend U خاتمه غیر عادی
post hostilities U بعد از خاتمه درگیریها
post hostilities U بعداز خاتمه مخاصمات
abnormal end U خاتمه غیر عادی
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
to come to an end U خاتمه یافتن تمام شدن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
complete U خاتمه یافته یا کامل شده
completes U خاتمه یافته یا کامل شده
post flight U بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completing U خاتمه یافته یا کامل شده
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
completed U خاتمه یافته یا کامل شده
contract termination U فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended U خاتمه یافته بطور غیر عادی
static U چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer U کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
reversed U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversing U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
burnout velocity U سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fields U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
fielded U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
multiphase program U برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
texts U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
text U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
cargo outturn message U پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
cycle U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
wiring U جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
timed U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycles U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission U اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subroutine U تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
circulate U انتشار دادن رواج دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com