English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
parricidal U خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
patricide U خائن به میهن پدرکش
parricide U خائن به میهن پدر کش
parricides U خائن به میهن پدر کش
patricides U خائن به میهن پدرکش
motherlands U مادر میهن
motherland U مادر میهن
traitor to the countruy U خائن نسبت به کشور
A mothers love for her children. U عشق مادر نسبت به فرزندانش
electra complex U حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
raja U امیر یاپادشاه
queen can do no wrong U بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
silver cord U محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
foremother U مادر مادر بزرگ
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
traitorous U خائن
traitor U خائن
false hearted U خائن
traditor U خائن
renegade U خائن
traitress U زن خائن
warlock U خائن
renegades U خائن
treacherous U خائن
traitors U خائن
perfidious U خائن
recreant U خائن
punic U خائن
betrayer U خائن
ratters U خرابکار خائن
traitors U خائن به کشور
ratter U خرابکار خائن
knobstick U خائن اعتصاب
untrue U نادرست خائن
snaky U موذی خائن
traitor U خائن به کشور
to turn traitor U خائن شدن
traitor to one's country U خائن به کشور
traitor to the countruy U خائن کشور
hyena U ادم درنده خو یا خائن
hyenas U ادم درنده خو یا خائن
hyaenas U ادم درنده خو یا خائن
traditor U خائن در امر مذهبی
he is a manifold traitor U چندطرفه خائن است
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
vipers U ادم خائن و بدنهاد شریر
viper U ادم خائن و بدنهاد شریر
he is a manifold traitor U از چند جهت خائن است
we abhor a traitor U از شخص خائن تنفر و بیم داریم
to proclam someone a traitor U کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
mother land U میهن
patiot U هم میهن
native land U میهن
fatherland U میهن
fatherlands U میهن
compatriots U هم میهن
countrymen U هم میهن
native country U میهن
natire country U میهن
countryman U هم میهن
motherlands U میهن
motherland U میهن
compatriot U هم میهن
mother country U میهن
mother countries U میهن
homeland U میهن
homelands U میهن
homes U میهن
fellow countryman U هم میهن
fenow country men U هم میهن
compatriotic U هم میهن
homeland U میهن
home U میهن
countrywoman U هم میهن
f.countryman U هم میهن
home U میهن
country man U هم میهن
immigrating U میهن گزیدن
landsman U بومی هم میهن
patiot U میهن پرست
patriot U میهن پرست
public spiritedness U میهن پرستی
public-spirited U میهن پرست
civism U دلبستگی به میهن
patrioism U میهن پرستی
partisan U میهن پرست
partisans U میهن پرست
home-made U ساخت میهن
patriotic U میهن دوست
homesick U در فراق میهن
patriotism U میهن پرستی
immigrate U میهن گزیدن
immigrated U میهن گزیدن
one's native soil U میهن زمین
home U میهن وطن
patiot U میهن دوست
homes U میهن وطن
homemade U ساخت میهن
incivism U بی علاقگی به میهن
patriotically U میهن پرستانه
immigrates U میهن گزیدن
jingo U میهن پرست متجاوز
spread eagle U میهن پرستی افراطی
chauvinist U میهن پرست متعصب
compatriots U هم وطن هم میهن هواخواه
patriots U میهن پرستان [مرد]
patriot U شخص میهن پرست
patriots U شخص میهن پرست
patriots U میهن پرست ها [مرد]
nostalgia U دلتنگی برای میهن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
to expatriate oneself U جلای میهن کردن
patriotically U از روی میهن دوستی
compatriot U هم وطن هم میهن هواخواه
expatriate U ترک کردن میهن تبعیدی
expatriates U ترک کردن میهن تبعیدی
hom ward bound U اماده رفتن به کشور میهن
chauvinism U میهن پرستی از روی تعصب
chauvinism U میهن پرستی افراطی شوونیسم
bound for home U اماده رفتن به کشور میهن
silk manufactures of home U کالاهای ابریشمی ساخت میهن
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
maccabees U خانواده میهن پرستان مکابی یهود
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
public spirit U خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
homecomings U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming U عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spiritedly U ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
sickfor home U دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism U افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
mother in law U مادر زن
parenticide U مادر کش
mother liquid U مادر اب
mater U مادر
mother-in-law U مادر زن
matricidal U مادر کش
matricide U مادر کش
stepmothers U مادر
mothers-in-law U مادر زن
mother in low U مادر زن
mamma U مادر
mammas U مادر
mothering U مادر
mothers U مادر
matriarchs U مادر
mamas U مادر
motherless U بی مادر
mama U مادر
matriarch U مادر
mother liquor U مادر اب
mom U مادر
moms U مادر
mum U مادر
stepmother U مادر
mums U مادر
mother U مادر
mothered U مادر
jingo U کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
bed rock U سنگ مادر
head well U مادر چاه
grand mother U مادر بزرگ
grand uncle U دایی مادر
stepfather U شوهر مادر
stepfathers U شوهر مادر
base map U نقشه مادر
grandame U مادر بزرگ
congenital U مادر زادی
grannie U مادر بزرگ
home port U پایگاه مادر
metropolitan U مادر شهری
matronymic U مادر نامی
motherlike U مادر وار
parent ship U کشتی مادر
godmother U مادر تعمیدی
main lines U نهر مادر
main line U نهر مادر
dame fortune U مادر روزگار
control map U نقشه مادر
original map U نقشه مادر
parent company U شرکت مادر
parent chain U زنجیر مادر
godmothers U مادر تعمیدی
paternal grandmother U مادر بزرگ
mother surrogate U جانشین مادر
by birth U ازشکم مادر
chart base U چارت مادر
foster mother U مادر رضاعی
matricide U مادر کشی
moon calf U خل مادر زاد
congenitally U ازشکم مادر
mother in low U مادر شوهر
mother liquer U باز مادر
mother substitute U جانشین مادر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com