English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
judicature U حوزه قضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
Other Matches
period of concentration U در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
judicial U قضایی
jurisdiction U قضایی
judiciary U قضایی
juridical U قضایی
jural U قضایی
juratory U قضایی
law court U دادگاه قضایی
precedents U رویه قضایی
law agent U نماینده قضایی
legal assistance U مشاوره قضایی
jurisdiction U حوزهء قضایی
the rule of law U تامین قضایی
legal suit U تعقیب قضایی
institution U تاسیس قضایی
law courts U دادگاه قضایی
presumption juris tantum U اماره قضایی
rogatory U نیابت قضایی
litigation U دعوی قضایی
quasi judicial U شبه قضایی
legal U شرعی قضایی
legal aid U معاضدت قضایی
judicature U قوه قضایی
judicial assistance U معاضدت قضایی
judicial circumstantial evidence U اماره قضایی
judicial immunity U مصونیت قضایی
judicial precedent U رویه قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
judicial delegation U تفویض قضایی
judiciary U قوه قضایی
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
precedent U رویه قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
district attorneys U بازپرس بخش قضایی
sub judice U بدون تصمیم قضایی
district attorney U بازپرس بخش قضایی
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
extrajudicial U خارج ازصلاحیت قضایی
legal assistance U کمکهای قضایی شرح علایم
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
dictums U گفته افهار نظر قضایی
dictum U گفته افهار نظر قضایی
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters U نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
cadre U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
sokeman U فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
cadres U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroner U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
knight marshal U کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
circuity U حوزه
areas U حوزه
area U حوزه
domain U حوزه
jurisdication U حوزه
fielded U حوزه
fields U حوزه
aquifer U حوزه
sphere U حوزه
extent U حوزه
domains U حوزه
departments U حوزه
department U حوزه
presidency U حوزه
spheres U حوزه
field U حوزه
zone U حوزه
zones U حوزه
range U حوزه
scope U حوزه
ranges U حوزه
ranged U حوزه
basins U حوزه
precincts U حوزه
basin U حوزه
realm U حوزه
districts U حوزه
district U حوزه
realms U حوزه
precinct U حوزه
zero field U بی حوزه
ambit U حوزه
permission U اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
induction field U حوزه القائی
kingdom U حوزه اقتدار
image field U حوزه تصویر
ground water basin U حوزه اب زیرزمینی
free field U حوزه ازاد
f.of operations U حوزه عملیات
span of control U حوزه نظارت
scope of coverage U حوزه عمل
prefecture U حوزه اداری
seepage area U حوزه تراوش
test bay U حوزه ازمایش
circuit U حوزه قضائی
magnetic field U حوزه مغناطیسی
circles U محفل حوزه
circled U محفل حوزه
circle U محفل حوزه
electorate U حوزه انتخابیه
constituency U حوزه انتخابیه
scope U قلمرو حوزه
constituency U حوزه انتخاباتی
constituencies U حوزه انتخابیه
circuits U حوزه قضائی
constituencies U حوزه انتخاباتی
circuit U جریان حوزه
circuits U جریان حوزه
modules U حوزه گنجایش
module U حوزه گنجایش
magnetic fields U حوزه مغناطیسی
department U حوزه کمیته
drainge area U حوزه زهکشی
catchment area U حوزه ابریز
chapelry U حوزه کلیسا
precincts U بخش حوزه
circling U محفل حوزه
catchment areas U حوزه ابریز
precinct U بخش حوزه
apanage U حوزه درامداتفاقی
domain U حوزه دایره
drainage area U حوزه ابخیز
departments U حوزه کمیته
electorates U حوزه انتخابیه
drainage basin U حوزه زهکش
domains U حوزه دایره
legalism U اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
magnetic deflection U انحراف در حوزه مغناطیسی
see U مقر یا حوزه اسقفی
sees U مقر یا حوزه اسقفی
catchment areas U حوزه ابخیز ابگیر
circuits U حوزه صلاحیت دادگاه
basin U حوزه رودخانه ابگیر
compass U حدود وثغور حوزه
catchment area U حوزه ابخیز ابگیر
basins U حوزه رودخانه ابگیر
flashing U کاهش حوزه مغناطیسی
princedom U حوزه حکومت شاهزاده
active zone of well U حوزه فعال چاه
flooding area U حوزه سیل گیر
free trade area U حوزه تجارت ازاد
coil field U حوزه سیم پیچ
basin area U حوزه ابریز رودخانه
blind drainage area U حوزه ابریز بسته
catchment U حوزه ابریز مرزی
intersplere U در حوزه یکدیگر امدن
venues U حوزه صلاحیت دادگاه
venue U حوزه صلاحیت دادگاه
circuit U حوزه صلاحیت دادگاه
constituencies U هیات موکلان یک حوزه
polls U حوزه رای گیری
polled U حوزه رای گیری
military area U حوزه جغرافیایی نظامی
poll U حوزه رای گیری
constituency U هیات موکلان یک حوزه
bolson U حوزه ابریز بسته
intendancy U مدیریت حوزه مباشرت
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
plural vote U رای یک تن در چند حوزه انتخابی
to come within the scope of the law U در حوزه عمل قانون بودن
runoff U جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
degaussing U تعدیل حوزه میدان مغناطیسی ناو دیگازینگ
pocket borough U حوزه انتخاباتی تحت نفوذ یک نفر یا یک خانواده
vicarate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicariate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
disqualifications U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
rain discharge U حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
Sarouk U ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab U سراب [حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
room-sized rug U فرش های ایرانی [فرش های درباری] [بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com