English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
arithmetic U حسابی حسابگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arithmetic mean U میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression U عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaging U میانگین حسابی متوسط حسابی
averages U میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged U میانگین حسابی متوسط حسابی
average U میانگین حسابی متوسط حسابی
calculator U حسابگر
calculators U حسابگر
calculator mode U وجه حسابگر
desk calculator U حسابگر رومیزی
computer U حسابگر الکترونی
computers U حسابگر الکترونی
pocket calculator U حسابگر جیبی
electronic calculator U حسابگر الکترونیکی
calculator U حسابگر محاسب
pocket calculators U حسابگر جیبی
calculators U حسابگر محاسب
arithmetic U حسابی
calculative U حسابی
arithmetical U حسابی
pursang U حسابی
pitched U حسابی
incalculability U بی حسابی
smack dab U حسابی
thorough paced U حسابی
arithmetic method U روش حسابی
arithmetic series U سریهای حسابی
arithmetic relation U رابطه حسابی
arithmetic register U ثبات حسابی
arithmetic operation U عمل حسابی
arithmetic statement U حکم حسابی
well got up U پاکیزه حسابی
simple mean U میانگین حسابی
mean square U یک مربع حسابی
arithmetic operation U عملیات حسابی
arithmetic progression U تصاعد حسابی
roundly U بطور حسابی
square U منظم حسابی
squared U منظم حسابی
squaring U منظم حسابی
squares U منظم حسابی
areal cook U یک اشپز حسابی
aregular cook U اشپز حسابی
arithmetic check U مقابله حسابی
arithmetic expression U مبین حسابی
arithmetic mean U میانگین حسابی
arithmetic instruction U دستورالعمل حسابی
Now you are talking. That makes sense. U حالااین شد یک حرف حسابی
He is a habitual defaulter. U آدم بد حسابی است
roll out the red carpet <idiom> U حسابی پذیرایی کردن
To pay someone handsomely. U به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
Put on some decent clothes. U یک لباس حسابی تنت کن
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic sequence U تصاعد حسابی [ریاضی]
He thrashed his son soundly . U پسرش را حسابی کتک زد
to talk sense U حرف حسابی زدن
dishonors U بد حسابی عدم پرداخت
now you're talking U این شدحرف حسابی
dishonoured U بد حسابی عدم پرداخت
dishonored U بد حسابی عدم پرداخت
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
dishonouring U بد حسابی عدم پرداخت
dishonour U بد حسابی عدم پرداخت
he is no less than a gambler U قمارباز حسابی است
dishonours U بد حسابی عدم پرداخت
arithmetic shift U تغییر مکان حسابی
dishonoring U بد حسابی عدم پرداخت
He is a decent fellow(guy,chap) U طرف آدم حسابی است
He always pays on the nail. U آدم خوش حسابی است
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
not on any account U اصلا روی هیچ حسابی
lay into a person U کسی را کتک حسابی زدن
I was totally tongue-tied. U زبانم حسابی بند آمد
arithmetic operator U نشان حسابی عملگر ریاضی
to play up U درست و حسابی بازی کردن
detailed U حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
Give the room a good clean. U اتاق را حسابی جمع وجور کردن
This dress is quite the thing. U این لباس چیز حسابی است
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me? U آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
He threatened to thrash the life out of me. U مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
You wouldnt be here if you had any sense U اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
variance U میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to be on the razzle U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge U حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
root mean square U ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
centroid U در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic register U ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction U دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com