Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
connect
U
حرکت موفقیت امیز
connects
U
حرکت موفقیت امیز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ten strike
U
امر موفقیت امیز
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
evasive steering
U
اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
winning streak
<idiom>
U
موفقیت پشت موفقیت
rat race
U
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
trickier
U
خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory
U
سرزنش امیز تعرض امیز
incriminatory
U
تهمت امیز اتهام امیز
suasive
U
ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory
U
نصیحت امیز توبیخ امیز
antagonistic
U
خصومت امیز رقابت امیز
tricky
U
خدعه امیز مهارت امیز
gratulant
U
تهنیت امیز تبریک امیز
trickiest
U
خدعه امیز مهارت امیز
differential ailerons
U
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
achievement
U
موفقیت
hitting
U
موفقیت
good speed
U
موفقیت
achievements
U
موفقیت
hits
U
موفقیت
successes
U
موفقیت
prosperity
U
موفقیت
hit
U
موفقیت
success
U
موفقیت
miscarriage
U
عدم موفقیت
abortiveness
U
عدم موفقیت
pass muster
<idiom>
U
آزمایش را با موفقیت
success ratio
U
بهر موفقیت
achievable
U
موفقیت پذیر
hitting
U
اصابت موفقیت
hit
U
اصابت موفقیت
miscarriages
U
عدم موفقیت
successful
<adj.>
U
موفقیت آمیز
hits
U
اصابت موفقیت
average
U
میانگین موفقیت
averaged
U
میانگین موفقیت
unsuccess
U
عدم موفقیت
failure
U
عدم موفقیت
unsuccessfully
U
عدم موفقیت
grand slams
U
موفقیت کامل
grand slam
U
موفقیت کامل
averages
U
میانگین موفقیت
averaging
U
میانگین موفقیت
failures
U
عدم موفقیت
unsuccessful
U
عدم موفقیت
flying colors
U
موفقیت قطعی
exploitation
U
استفاده از موفقیت
top flight
U
بالاترین موفقیت
achieve
U
موفقیت در انجام کاری
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
achieved
U
موفقیت در انجام کاری
He was drunk with success.
U
سرمست از موفقیت بود
oddson
U
محتمل به بردیا موفقیت
achieves
U
موفقیت در انجام کاری
win out
<idiom>
U
موفقیت پس از کار سخت
achieve
U
کسب موفقیت کردن
achieving
U
موفقیت در انجام کاری
lock up
<idiom>
U
اطمینال کامل از موفقیت
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
His triumph was very short- lived .
U
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through
<idiom>
U
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
waving
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
U
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
U
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
U
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
U
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
chase
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
if it works
U
اگر این کار با موفقیت انجام شود
by the skin of one's teeth
<idiom>
U
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
With a long face .
U
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
U
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruising
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tapes
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruises
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
U
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
U
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroking
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
transfer
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
U
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring
U
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
lap money
U
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
U
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
dummy
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
dummies
U
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
U
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
U
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skull
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
U
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls
U
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
framing error
U
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
travelling overwatch
U
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
U
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborting
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted
U
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
bounding overwatch
U
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
nodes
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
U
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding
U
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
achieving
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
stabile
U
بدون حرکت بی حرکت
murmurous
U
غر غر امیز
synalepha
U
هم امیز
synaloepha
U
هم امیز
iron ical
U
طعنه امیز
tragical
U
مصیبت امیز
mythical
U
افسانه امیز
intimidatory
U
تهدید امیز
tolerantly
U
مدارا امیز
dogmas
U
عقایدتعصب امیز
dogma
U
عقایدتعصب امیز
intermedial
U
وساطت امیز
sliest
U
شیطنت امیز
traitorous
U
خیانت امیز
procrastinatory
U
طفره امیز
slier
U
شیطنت امیز
peaceful
U
صلح امیز
praiseful
U
ستایش امیز
prankful
U
شوخی امیز
mysterious
U
اسرار امیز
peaceful
U
مسالمت امیز
tolerant
U
مدارا امیز
preachy
U
موعظه امیز
intercessory
U
شفاعت امیز
intercessorial
U
شفاعت امیز
reconciliatory
U
مصالحه امیز
humoursome
U
شوخی امیز
hyperbolic
U
اغراق امیز
impetrative
U
لابه امیز
impetrative
U
استغاثه امیز
epigrammatic
U
هجو امیز
impetratory
U
لابه امیز
vituperatory
U
سرزنش امیز
reprehensive
U
ملامت امیز
revelatory
U
مکاشفه امیز
gratulatory
U
تهنیت امیز
riskful
U
مخاطره امیز
high flown
U
اغراق امیز
hortative
U
اندرز امیز
wailful
U
تاثر امیز
hubristic
U
اهانت امیز
humiliatory
U
اهانت امیز
humiliatory
U
توهین امیز
malefactor
U
جنایت امیز
vindicative
U
حمایت امیز
tendered
U
محبت امیز
tenderest
U
محبت امیز
tendering
U
محبت امیز
imprecatory
U
نفرین امیز
imprecatory
U
لعنت امیز
incensive
U
هیجان امیز
protreptic
U
موعظه امیز
indemnificatory
U
غرامت امیز
tender
U
محبت امیز
impostrous
U
تزویر امیز
impetratory
U
استغاثه امیز
vexatious
U
رنجش امیز
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com