English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to taxi to a standstill U حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
silencing U ایست بی حرکت
silences U ایست بی حرکت
silenced U ایست بی حرکت
silence U ایست بی حرکت
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
vehicle stopping distance U مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
perisystole U ایست دل
cessation U ایست
stop U ایست
standstil U ایست
standstill U ایست
breathing space U ایست
stand U ایست
avast U ایست
stoppages U ایست
stoppage U ایست
limit stop U حد ایست
stay U ایست
stayed U ایست
hold U ایست
time out U ایست
halt U ایست
halted U ایست
halts U ایست
flag stop U ایست
stopped U ایست
stopping U ایست
whoa U ایست
holds U ایست
stops U ایست
suspensions U ایست تعلیق
statics U ایست شناسی
suspension U ایست تعلیق
truce U جنگ ایست
hold U ایست نگهداری
holds U ایست نگهداری
nodal point U نقطه ایست
pausal U ایست دار
period U نوبت ایست
periods U نوبت ایست
to make a pause U ایست کردن
to make a stop U ایست کردن
closest U ایست توقف
dynamic stop U ایست پویا
caesura U وقفه ایست
interval U ایست وقفه
it is a thankless task U کاربیهوده ایست
hold water U قایق ایست
stop element U عنصر ایست
ceasing U ایست توقف
ceases U ایست توقف
ceased U ایست توقف
cease U ایست توقف
haemostasia U ایست خون
haemostasis U ایست خون
fixism U ایست گرایی
truces U جنگ ایست
close U ایست توقف
closer U ایست توقف
unceasing U ایست ناپذیر
at pause U در حال ایست
closes U ایست توقف
whoa U ایست دادن
stop bit U ذرهء ایست نما
lay-bys U جایگاه ایست ایستگاه
he is a prodigy of learning U اعجوبه ایست در دانش
to heave to U بحالت ایست دراوردن
haemostatic U وابسته به ایست خون
stopping sight distance U فاصله دید ایست
he has a loose conduct U ادم هرزه ایست
halts U سکته ایست کردن
lay by U جایگاه ایست ایستگاه
total stopping distance U طول ایست کامل
halted U سکته ایست کردن
interlude U ایست میان دو پرده
interludes U ایست میان دو پرده
fetch up U بحال ایست درامدن
halt U سکته ایست کردن
stop bit U بیت ایست نما
ease all U درکرجی رانی ایست
torpidity U حالت سستی ایست
the train runs without a stop U قطار بدون ایست
to put to a pause U بحال ایست دراوردن
lay-by U جایگاه ایست ایستگاه
what kind of a bird is that ? U چه قسم پرنده ایست
to be under ane U در حال ایست بودن
avast U ایست توقف کنید
to come U بحال ایست درامدن
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
stopping sight distance U فاصله دید برای ایست
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
hyphens U نشان اتصال ایست درسخن
patience is a virtue U شکیبائی خوی پسندیده ایست
hyphen U نشان اتصال ایست درسخن
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
menopause U بند امدن قاعدگی ایست طمث
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
hammock chair U صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string U ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
pausal form U دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
nowel U کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum U سرعت حرکت شتاب حرکت
appropriation U در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
angle of depression U میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens U مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch U راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
arrive U رسیدن
attained U رسیدن
catch up U رسیدن به
attaining U رسیدن
attains U رسیدن
overtakes U رسیدن به
overtaken U رسیدن به
arrives U رسیدن
arrived U رسیدن
attain U رسیدن
run up U رسیدن
peering U رسیدن
to catch up U رسیدن به
land U رسیدن
attaint U رسیدن به
arrival U رسیدن
maturate U رسیدن
to come to hand U رسیدن
light or lighted U رسیدن
take in (money) <idiom> U رسیدن
arriving U رسیدن
comes U رسیدن
acceded U رسیدن
accede U رسیدن
befell U در رسیدن
escalating U رسیدن
befalls U در رسیدن
befalling U در رسیدن
get U رسیدن
gets U رسیدن
getting U رسیدن
escalates U رسیدن
escalated U رسیدن
escalate U رسیدن
get at U رسیدن به
aim U رسیدن
aimed U رسیدن
come U رسیدن
aims U رسیدن
befall U در رسیدن
arr U رسیدن
acceding U رسیدن
accedes U رسیدن
befallen U در رسیدن
reach U رسیدن به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com