English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indeterminate vowel U حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
openness U اشکاری
definition U اشکاری
definitions U اشکاری
obviousness U اشکاری
flagrance U اشکاری رسوایی
self evidence U خود اشکاری
exposures U اشکاری افشاء
exposure U اشکاری افشاء
flagrancy U اشکاری رسوایی
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
lucidity U اشکاری دوره سلامتی وهوشیاری روشن بینی
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
honking U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked U صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony U صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
synthesizer U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping U صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice U وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
contraltos U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto U زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
phut U تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortle U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong U صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortling U صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
skirl U صدای زیر صدای نی انبان
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
twanging U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang U صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus U صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
tu-whit tu-whoo U صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo U صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
thumped U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkling U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkles U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumps U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkle U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thump U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumping U صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled U صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
it does not weigh with me U ندارد
there is no style about her U ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
he has no manners U اداب ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
no object U اهمیت ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
indeterminate U نا معین
accessory U معین
ancillary U معین
subsidiary U معین
precise U معین
accessorial U معین
definite U معین
rubicon U حد معین
specified U معین
allying U معین
ally U معین
limiting U معین
settled U معین
auxiliaries U معین
adjutor U معین
fixed U معین
auxiliary U معین
certain U معین
specific U معین
ledgers U معین
adjutants U معین
adjutant U معین
punctual U معین
specifics U معین
regular U معین
regulars U معین
ledger U معین
given U معین
determinate U معین
subsidiaries U معین
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
allotted time U وقت معین
positive U یقین معین
auxiliaries U امدادی معین
spanning U مدت معین
regular U معین مقرر
definitive U معین کننده
insets U : معین کردن
regulars U معین مقرر
inset U : معین کردن
linking verb U فعل معین
figure out U معین کردن
part performance U عقد معین
auxiliary U امدادی معین
specifics U مخصوص معین
dosing U اندازه معین
general ledger U معین عام
specified time U وقت معین
the fullness of time U وقت معین
adverb modifying a verb U معین فعل
rose bay U گل معین التجاری
do U فعل معین
rhomboidal U شبه معین
aoristic U غیر معین
determinately U بطور معین
determinate error U خطای معین
denominate U معین کردن
thetic U مقرر معین
assignable U معین مشخص
at a stated time U در وقت معین
ledger card U کارت معین
specific U مخصوص معین
statically determined U از نظراستاتیکی معین
anyone U هرشخص معین
spanning U فاصله معین
spanned U فاصله معین
spanned U مدت معین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com