English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imagine U حدس زدن تفکر کردن
imagined U حدس زدن تفکر کردن
imagines U حدس زدن تفکر کردن
imagining U حدس زدن تفکر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ponder U تفکر کردن
pondered U تفکر کردن
pondering U تفکر کردن
ponders U تفکر کردن
meditate U تفکر کردن
meditated U تفکر کردن
meditates U تفکر کردن
meditating U تفکر کردن
consider U تفکر کردن
considers U تفکر کردن
chew U تفکر کردن
chewed U تفکر کردن
chews U تفکر کردن
speculate U تفکر کردن
speculated U تفکر کردن
speculates U تفکر کردن
speculating U تفکر کردن
contemplate U تفکر کردن
contemplated U تفکر کردن
contemplates U تفکر کردن
contemplating U تفکر کردن
muse U تفکر کردن
mused U تفکر کردن
muses U تفکر کردن
to chew [on; upon; over] U تفکر کردن
Other Matches
cerebration U تفکر
contemplation U تفکر
meditation U تفکر
self contemplation U تفکر
reflection U تفکر
reflexion U تفکر
recollections U تفکر
dump U تفکر
recollection U تفکر
poneration U تفکر
thinking U تفکر
ponderation U تفکر
economic thought U تفکر اقتصادی
thought out U تفکر شده
creative thinking U تفکر اخلاق
thought-out U تفکر شده
productive thinking U تفکر افرینشی
paranoid ideation U تفکر پارانویایی
concrete thinking U تفکر عینی
convergent thinking U تفکر همگرا
thoughtway U طرز تفکر
thoughtful hours U ساعات تفکر
thinking cap U طرز تفکر
thought U استدلال تفکر
thoughts U استدلال تفکر
imageless thought U تفکر بی تصویر
abstract thinking U تفکر انتزاعی
musing U تفکر امیز
thought-provoking <adj.> U به تفکر بر انگیزنده
cogitable U قابل تفکر
cogitativeness U قوه تفکر
affective thinking U تفکر عاطفی
wishful thinking U تفکر ارزومندانه
cult U مکتب تفکر
divergent thinking U تفکر واگرا
cults U مکتب تفکر
tenet U پایه تفکر
cud U تنباکوی جویدنی تفکر
knee-jerk U بدون تعمق و تفکر
unthinking U فاقد قوهی تفکر
associative thinking U تفکر تداعی گرا
ivory tower U محل ارام برای تفکر
meditating U سربجیب تفکر فرو بردن
ivory towers U محل ارام برای تفکر
recollected U در بحر تفکر غوطه ورشدن
meditates U سربجیب تفکر فرو بردن
subjective U وابسته بطرز تفکر شخص
recollect U در بحر تفکر غوطه ورشدن
pensiveness U تفکر غوطه وری دراندیشه
reflective U صیقلی وابسته بطرز تفکر
reflectional U صیقلی وابسته بطرز تفکر
meditated U سربجیب تفکر فرو بردن
recollecting U در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollects U در بحر تفکر غوطه ورشدن
meditate U سربجیب تفکر فرو بردن
rethought U دوباره مورد تفکر قرار دادن
subjectivism U اصالت ذهن وحس فردیت تفکر
rethink U دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinking U دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethinks U دوباره مورد تفکر قرار دادن
Zen U فرقه بوداییان طرفدار تفکر وعبادت وریاضت
Boketto U عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
warm boot U فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com