Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
case
U
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
cases
U
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
have
U
صرف کردن گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
having
U
صرف کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
putting
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
lays
U
گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
load
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
let
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
letting
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
places
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
placements
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
placing
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
lets
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
lay
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
lay
U
کار گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
reserves
U
کنار گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
enchase
U
در نگین گذاشتن
pledges
U
رهن گذاشتن
shutter
U
پرده گذاشتن
cramp
U
درقید گذاشتن
shutters
U
پرده گذاشتن
cupped
U
فنجان گذاشتن
pledge
U
رهن گذاشتن
filed
U
صف درپرونده گذاشتن
pignus
U
گرو گذاشتن
put out to interest
U
به بهره گذاشتن
file
U
صف درپرونده گذاشتن
welt
U
مغزی گذاشتن
pigged
U
بچه گذاشتن
cups
U
فنجان گذاشتن
cup
U
فنجان گذاشتن
lays
U
کار گذاشتن
reserve
U
کنار گذاشتن
putting a condition
U
شرط گذاشتن
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
tip
U
نوک گذاشتن
put on rudder
U
سکان گذاشتن
pledged
U
رهن گذاشتن
legate
U
بارث گذاشتن
bordering
U
لبه گذاشتن
bordering
U
حاشیه گذاشتن
to put down
U
فرو گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
bordered
U
حاشیه گذاشتن
bordered
U
لبه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
legates
U
بارث گذاشتن
embed
U
کار گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
scale
U
مقیاس گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
border
U
لبه گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
border
U
حاشیه گذاشتن
to beat back
U
عقب گذاشتن
hang-ups
U
معوق گذاشتن
hang-up
U
معوق گذاشتن
enclosing
U
درمیان گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
enclose
U
درمیان گذاشتن
cramps
U
درقید گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
strands
U
تنها گذاشتن
to set by
U
کنار گذاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
hang up
U
معوق گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن
put aside
U
کنار گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com