Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
smells
U
حاکی بودن از
symbolises
U
حاکی بودن از
symbolising
U
حاکی بودن از
purporting
U
حاکی بودن از
symbolize
U
حاکی بودن از
bespeak
U
حاکی بودن از
betoken
U
حاکی بودن از
symbolized
U
حاکی بودن از
symbolised
U
حاکی بودن از
symbolizes
U
حاکی بودن از
symbolizing
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
smelled
U
حاکی بودن از
purported
U
حاکی بودن از
portends
U
حاکی بودن
portending
U
حاکی بودن
smell
U
حاکی بودن از
portended
U
حاکی بودن
portend
U
حاکی بودن
purport
U
حاکی بودن از
bode
U
حاکی بودن از
purports
U
حاکی بودن از
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
to wave away
U
باشاره دست بیرون کردن
purporting
U
فهماندن
purported
U
فهماندن
clear
U
فهماندن
purports
U
فهماندن
show
U
فهماندن
get across
U
فهماندن
clearer
U
فهماندن
clearest
U
فهماندن
clears
U
فهماندن
purporst
U
فهماندن
instill
U
کم کم فهماندن
instil
U
کم کم فهماندن
to give to understand
U
فهماندن
instilled
U
کم کم فهماندن
instilling
U
کم کم فهماندن
instills
U
کم کم فهماندن
shows
U
فهماندن
showed
U
فهماندن
instils
U
کم کم فهماندن
purport
U
فهماندن
get across to
U
فهماندن
put across
U
فهماندن
insinuate
U
به اشاره فهماندن
insinuated
U
به اشاره فهماندن
gesticulating
U
باژست فهماندن
gesticulated
U
باژست فهماندن
expessible
U
قابل فهماندن
represent
U
نمایاندن فهماندن
represented
U
نمایاندن فهماندن
insinuates
U
به اشاره فهماندن
gesticulates
U
باژست فهماندن
represents
U
نمایاندن فهماندن
inspeak
U
با سخن فهماندن
gesticulate
U
باژست فهماندن
insinuates
U
بطور ضمنی فهماندن
insinuate
U
بطور ضمنی فهماندن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
insinuated
U
بطور ضمنی فهماندن
inexpessive
U
فاقد قوه فهماندن
expressed
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expresses
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressing
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
express
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
to smack of something
<idiom>
U
ضمنا فهماندن
[اصطلاح مجازی]
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
shrugging
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
to i. obedience intoa child
U
فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
bring home the importance of something to someone
<idiom>
U
شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
indicative
U
حاکی
symptomatic
U
حاکی
symbolic
U
حاکی
illative
U
حاکی
illation
U
حاکی
significative
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
symbolically
U
حاکی
prelusive
U
حاکی
redolent
U
حاکی
unexpressive
U
غیر حاکی
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
representatives
U
حاکی از مشعربر
representative
U
حاکی از مشعربر
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
illiative
U
حاکی از نتیجه
separative
U
حاکی از جدایی
hungry
U
حاکی از گرسنگی
pained
U
حاکی از درد
evidentiary
U
دال حاکی
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
expessive
U
حاکی نماینده
triumphal
U
حاکی از پیروزی
it is typical of
U
حاکی است بر
presageful
U
حاکی از فال بد
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
significant
U
قابل توجه حاکی از
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
significantly
U
قابل توجه حاکی از
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
expressive
U
حاکی اشاره کننده
emblematic
U
حاکی کنایه دار
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
U
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause
U
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com