Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
strike an attitude
U
حالتی بخود گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assume
U
بخود گرفتن
assumes
U
بخود گرفتن
attitudinize
U
حالت خاصی بخود گرفتن
materializes
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materializing
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialize
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialising
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialized
U
صورت خارجی بخود گرفتن
trimorph
U
سه حالتی
expressional
U
حالتی
trimorphous
U
سه حالتی
two state
U
دو حالتی
inexpressiveness
U
بی حالتی
degenerate
U
چند حالتی
dichotomy
U
دو حالتی دورستگی
degenerating
U
چند حالتی
state equation
U
معادله حالتی
two state circuit
U
مدار دو حالتی
two state algebra
U
جبر دو حالتی
two state variable
U
متغییر دو حالتی
two state jump
U
جهش دو حالتی
degenerated
U
چند حالتی
dichotomies
U
دو حالتی دورستگی
degenerates
U
چند حالتی
multiphase
U
چند حالتی
trigon
U
سه حالتی ستاره سه تایی
to fall into
U
دچار
[حالتی]
شدن
to get into
U
دچار
[حالتی]
شدن
desperateness
U
حالتی که بیرون ازامیدباشد
impasse
U
حالتی که از ان رهایی نباشد
degeneracy
U
چند حالتی بودن
self respect
U
احترام بخود
self importance
U
دادن بخود
preened
U
بخود بالیدن
preen
U
بخود بالیدن
self relative
U
نسبت بخود
playact
U
بخود بستن
assumable
U
بخود گرفتنی
self trust
U
اعتماد بخود
arrogation
U
بخود بستن
preens
U
بخود بالیدن
aplomb
U
اطمینان بخود
substantive
U
متکی بخود
self pity
U
ترحم بخود
bethink
U
بخود امدن
introspect
U
بخود برگشتن
preening
U
بخود بالیدن
self help
U
کمک بخود
self confident
U
مطمئن بخود
self congratulation
U
تبریک بخود
narcissism
U
عشق بخود
self-help
U
کمک بخود
spohnge
U
بخود کشیدن
to suck in
U
بخود کشیدن
to imbrue in blood
U
بخود اغشتن
to imbrue with blood
U
بخود اغشتن
self consequence
U
اهمیت بخود
self dramatization
U
بخود بندی
pretend
U
بخود بستن
feign
U
بخود بستن
dissemble
U
بخود بستن
sham
U
بخود بستن
to remember oneself
U
بخود امدن
self dependent
U
متکی بخود
self exaltation
U
بخود بالیدن
spontaneous
U
خود بخود
by it self
U
خود بخود
he was restored to reason
U
بخود امد
assumed
U
بخود بسته
self-pity
U
ترحم بخود
demurred
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
passages
U
انتقال از حالتی به حالت دیگر
demurring
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
passage
U
انتقال از حالتی به حالت دیگر
monopolised
U
بخود انحصار دادن
monopolized
U
بخود انحصار دادن
monopolizes
U
بخود انحصار دادن
self divison
U
تقسیم خود بخود
screw up one's courage
U
جرات بخود دادن
monopolizing
U
بخود انحصار دادن
self charging
U
خود بخود پر شونده
appropriator
U
بخود اختصاص دهنده
self activity
U
فعالیت خود بخود
monopolising
U
بخود انحصار دادن
self fertility
U
لقاح خود بخود
monopolize
U
بخود انحصار دادن
self fruitful
U
بخود بخودگرده افشان
monopolises
U
بخود انحصار دادن
to summon up courage
U
جرات بخود دادن
lay out oneself
U
بخود زحمت دادن
delusion of reference
U
هذیان بخود بستن
lion skin
U
دلیری بخود بسته
to be convulsed with laughter
U
از خنده بخود پیچیدن
to be moped
U
بخود راه دادن
to take the sun
U
افتاب بخود دادن
to f. oneself
U
بخود دلخوشی دادن
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to stand on one's own legs
U
متکی بخود بودن
to stint oneself
U
تنگی بخود دادن
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
autoplasty
U
پیوند از خود بخود
abiogenesis
U
تولید خود بخود
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
self subsistence
U
اعاشه خود بخود
self rewarding
U
پاداش دهنده بخود
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
the greenish hue of blue
U
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to buck up
U
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self rising
U
خود بخود بلند شونده
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
self formed
U
خود بخود تشکیل شده
agonise
U
بخود پیچیدن معذب شدن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
feign
U
بخود بستن جعل کردن
autolysis
U
هضم یا گوارش خود بخود
self insured
U
خود بخود بیمه شده
self lubricating
U
خود بخود نرم شونده
self moved
U
دارای حرکت خود بخود
to overstrain oneself
U
زیاد بخود فشار اوردن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
self regulating
U
خود بخود تنظیم شونده
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
pretendedly
U
بطور ساختگی یا بخود بسته
self registering
U
خود بخود ثبت کننده
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
To give way to gloomy thoughts .
U
فکرهای بد بخود راه دادن
to rally one dispersed
U
نیروی تازه بخود دادان
self tightening
U
خود بخود تنگ شونده
introspect
U
بخود امدن درخود فرورفتن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
mergers
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
recognition
U
و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
hand inhand poition
U
رقص در حالتی که بدن هر دورقصنده به یک سمت است
tactical reconnaissance
U
براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
merger
U
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
to put on frills
U
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
cupboard love
U
عشق بخود بسته یاغرض الود
self pollination
U
گرده افشانی خود بخود گیاه
self unloading
U
خود بخود تخلیه کننده بار
that is his look
U
این کار وابسته بخود اوست
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
double adultery
U
زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
gold standards
U
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
optical
U
و آنها را به حالتی تبدل میکند که کامپیوتر پردازش کند
recognition
U
و به حالتی تبدیل میکند که به تواند وارد کامپیوتر شود
stylolite
U
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ultromotivy
U
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
aut
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
auto
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
tie in sales
U
حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
Hypergraphia
U
[حالتی رفتاری مشخص شده با اشتیاق شدید برای نوشتن]
ingratiatory
U
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
decompression
U
تبدیل یک تصویر یا فایل داده فشرده به حالتی که قابل دیدن شود
margin land
U
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
gold import point
U
حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
inflationary gap
U
وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
interlocking directorate
U
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
limit load
U
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
dro
U
حالتی از رسانه ذخیره سازی که پس از خواندن داده خود را از دست میدهد
interrupts
U
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupting
U
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
U
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
bump
U
حالتی در پرواز که هنگام افزایش ناگهانی سرعت افقی باد بوجود می اید
armed peace
U
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
PCU
U
وسیله تبدیل سیگنالهای ورودی و خروجی و دستورات به حالتی که رسانه جانبی بفهمد
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
kidnapping
U
در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
buyer's over
U
حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
cards
U
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
card
U
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
endless knots
U
طرح گره بدون انتها
[که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
cloud design
U
طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
flagellant
U
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
pyramiding
U
سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
potential substitution
U
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com