Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
offer to buy something
U
حاضر به خرید چیزی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
procuance
U
تحصیل چیزی خرید
procuration
U
تحصیل چیزی خرید
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
prepare for action
U
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
U
خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance
U
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
U
خرید سفارش خرید
central purchase
U
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
on hand
<idiom>
U
حاضر
existing
U
حاضر
agreeable
U
حاضر
presented
U
حاضر
in the saddle
U
حاضر
presents
U
حاضر
presenting
U
حاضر
stocked
U
:حاضر
stock
U
:حاضر
ubiquitous
U
حاضر
present
U
حاضر
at the moment
U
در حال حاضر
at present
U
در حال حاضر
operational
U
حاضر به کار
active
حاضر بخدمت
omnipresent
U
حاضر در همه جا
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
get ready
U
حاضر شدن
repartee
U
حاضر جوابی
to e. an appearance
U
حاضر شدن
action front
U
حاضر به تیر
ready wit
U
حاضر جوابی
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
operationally ready
U
حاضر به کار
operationally ready
U
حاضر به عملیات
present
[at]
<adj.>
U
باشنده
[حاضر]
[در]
delicatessens
U
اغذیه حاضر
delicatessen
U
اغذیه حاضر
make ready
U
حاضر شدن
omnipresent
U
همه جا حاضر
willing
U
حاضر خواهان
attending
U
حاضر بودن
readies
U
قبضه حاضر
currents
U
در حال حاضر
readies
U
حاضر به کار
readied
U
قبضه حاضر
attends
U
حاضر بودن
readied
U
حاضر به کار
attend
U
حاضر بودن
readying
U
حاضر به کار
readying
U
قبضه حاضر
readiness to report
U
حاضر جوابی
ready
U
حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
here
U
بدینسو حاضر
roll call
U
حاضر و غایب
current
U
در حال حاضر
existing
U
در حال حاضر
stand by
U
حاضر بودن
rigs
U
وضع حاضر
rigged
U
وضع حاضر
rig
U
وضع حاضر
at the present moment
U
درحال حاضر
ready
U
قبضه حاضر
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
call the roll
U
حاضر و غایب کردن
march order
U
حاضر براه کردن
to be present
U
باشنده
[حاضر]
بودن
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
he refused to go
U
حاضر نشد برود
ready position
U
حالت حاضر به تیر
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
inbearing
U
فضولانه حاضر خدمت
inbearing
U
ناخوانده حاضر خدمت
fitting out
U
حاضر کردن ناو
operational route
U
جاده حاضر به کار
to conjure up
U
با سحر حاضر کردن
roll-call
U
حاضر و غایب کردن
attender
U
شخص حاضر در جایی
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
obliging
U
حاضر خدمات مهربان
actions
U
فرمان حاضر به تیر
unready
U
غیراماده حاضر نشده
roll-calls
U
حاضر و غایب کردن
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
To keep an appointment .
U
سر قرار حاضر شدن
To call the roll. Roll-call.
U
حاضر غایب کردن
show up
U
سر موقع حاضر شدن
action
U
فرمان حاضر به تیر
presence of mind
U
حاضر ذهنی هوشیاری
dates
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
improvisator
U
بدیهه ساز حاضر جواب
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
I was an eye witness to what happened.
U
من حاضر وناظر وقا یع بودم
At the moment we are not able to ...
U
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
embattle
U
حاضر به جنگ کردن یا شدن
embattle
U
حاضر شدن برای جنگ
ubiquitous
U
همه جا حاضر موجود درهمه جا
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
date
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
all available
U
کلیه توپخانه حاضر به تیر
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
set up
U
حاضر به جنگ کردن توپ
improvisation
U
بدیهه سازی حاضر جوابی
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat
U
ارشدترین افسر حاضر در ناو
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
setting up
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
sets
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
he would take no refusal
U
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
to compel the attendance of a witness
U
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
current
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
hath
U
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene
<idiom>
U
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
purchases
U
خرید
underwritten
U
خرید
underwriting
U
خرید
underwrites
U
خرید
shopping
U
خرید
bondwoman
U
زن زر خرید
buy
U
خرید
purchasing
U
خرید
procurement
U
خرید
underwrite
U
خرید
buys
U
خرید
underwrote
U
خرید
purchased
U
خرید
buying
U
خرید
bond servant
U
زر خرید
purchase
U
خرید
raise pistol
U
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colours
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
achate
U
عقیق خرید
shopping basket
U
سبد خرید
redemption
U
باز خرید
bids
U
پیشنهاد خرید
buys
U
خرید کردن
shopping cart
U
گاری خرید
bulk buying
U
خرید فله
bid
U
پیشنهاد خرید
acquisition authority
U
اجازه خرید
regional purchase
U
خرید محلی
redemption yield
U
بازده خرید
rebuy
U
خرید مکرر
purchase requisition
U
درخواست خرید
purchasing analyst
U
تحلیل گر خرید
purchasing department
U
قسمت خرید
purchasing officer
U
مامور خرید
hire purchase
U
خرید اقساطی
purchasing department
U
دفتر خرید
purchasing office
U
قسمت خرید
purchasing office
U
دفتر خرید
purchasing patterns
U
الگوی خرید
buy
U
خرید کردن
to make a purchase
U
خرید کردن
procurement cycle
U
دوره خرید
real estate
U
خرید زمین
purchasable
U
باب خرید
purchase notice agreements
U
قراردادهای خرید
purchase notice agreements
U
پیمان خرید
purchase order
U
دستور خرید
purchase order
U
سفارش خرید
short covering
U
پیش خرید
purchase rate
U
نرخ خرید
purchasing officer
U
مسئول خرید
business
U
خرید یا فروش
nundination
U
خرید و فروش
counter purchase
U
خرید متقابل
buying and selling
U
خرید و فروش
buyers market
U
بازار خرید
lump sum purchase
U
خرید کلی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com