English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call the roll U حاضر و غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
get ready U اماده شدن حاضر کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
march order U حاضر براه کردن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
to conjure up U با سحر حاضر کردن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Other Matches
agreeable U حاضر
presenting U حاضر
presented U حاضر
stock U :حاضر
in the saddle U حاضر
present U حاضر
stocked U :حاضر
ubiquitous U حاضر
presents U حاضر
existing U حاضر
on hand <idiom> U حاضر
willing U حاضر خواهان
active حاضر بخدمت
delicatessens U اغذیه حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
readies U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
at the present moment U درحال حاضر
make ready U حاضر شدن
stand by U حاضر بودن
repartee U حاضر جوابی
rigs U وضع حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
rigged U وضع حاضر
rig U وضع حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
existing U در حال حاضر
readiness to report U حاضر جوابی
here U بدینسو حاضر
roll call U حاضر و غایب
ready U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
operationally ready U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
toss off <idiom> U حاضر جواب
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
ready wit U حاضر جوابی
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
attends U حاضر بودن
currents U در حال حاضر
get ready U حاضر شدن
attending U حاضر بودن
attend U حاضر بودن
operational U حاضر به کار
action front U حاضر به تیر
readied U قبضه حاضر
readied U حاضر به کار
current U در حال حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
obliging U حاضر خدمات مهربان
operational route U جاده حاضر به کار
i agreed to go U حاضر شدم بروم
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
to be present U باشنده [حاضر] بودن
attender U شخص حاضر در جایی
ready position U حالت حاضر به تیر
he refused to go U حاضر نشد برود
unready U غیراماده حاضر نشده
fair game U طعمهی حاضر و آماده
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
show up U سر موقع حاضر شدن
actions U فرمان حاضر به تیر
action U فرمان حاضر به تیر
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
show up U حاضر شدن حضور یافتن
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
embattle U حاضر شدن برای جنگ
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
use U در حال حاضر در حال اجرا
present U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
uses U در حال حاضر در حال اجرا
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
broadband ISDN U سرویس ارسال داده سریع که به داده و صوت اجازه ارسال در یک شبکه گسترده میدهد در حال حاضر سیستمهای Asynchronous Transfer Mode Multimegabit Data Services دو نوع از این سرویس هستند
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com