Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pressure weld
U
جوش دادن فشاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compound compression
U
فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
compressive
U
فشاری
komi
U
فشاری
thrust bolt
U
پیچ فشاری
force pump
U
تلمبه فشاری
force feed oiler
U
روغندان فشاری
compression strength
U
استحکام فشاری
filterpress
U
پالونه فشاری
filter press
U
صافی فشاری
duplex pressure proportioner
U
مخلوط کن دو فشاری
die cast
U
ریختن فشاری
data compaction
U
داده فشاری
constrictor knot
U
گره فشاری
compressive yield point
U
حدجهمندگی فشاری
compressive stress
U
خستگی فشاری
compressive stress
U
تنش فشاری
compressive load application
U
بار فشاری
hard board
U
تخته فشاری
snap fastener
U
دکمه فشاری
push key
تکمه فشاری
pressboard
U
تخته فشاری
pushed
U
ضربه فشاری
pression pipe
U
لوله فشاری
pressure butt welding
U
جوشکاری لب به لب فشاری
pushes
U
ضربه فشاری
pressure device
U
ماسوره فشاری
pressure fraction
U
کسر فشاری
pressure sweeping
U
روبیدن فشاری
pressure welding
U
جوش فشاری
pressure welding
U
جوشکاری فشاری
push shot
U
ضربه فشاری
push button switch
U
تکمه فشاری
head pressure
U
ارتفاع فشاری
push
U
ضربه فشاری
compression wave
U
موج فشاری
push button
U
دکمه فشاری
achi komi
U
دفاع فشاری
press key
تکمه فشاری
compression molding
U
قالبگیری فشاری
compression flange
U
سپر فشاری
compression flange
U
عضو فشاری
head
U
ارتفاع فشاری
push button
U
کلید فشاری
thumb
U
دگمه فشاری
thumbing
U
دگمه فشاری
compression stress
U
تنش فشاری
thumbs
U
دگمه فشاری
compression strength
U
تاب فشاری
compression strength
U
توان فشاری
thumbed
U
دگمه فشاری
compression strength
U
مقاومت فشاری
compression spring
U
فنر فشاری
pressure device
U
عامل فشاری مین
pressure weldable
U
قابل جوشکاری فشاری
cold pressure welding
U
جوشکاری فشاری سرد
barometric altimeter
U
ارتفاع سنج فشاری
pressure lubrication
U
دستگاه روغنکاری فشاری
centralized oil shot system
U
روغنکاری متمرکز فشاری
press cutting
برش دهنده فشاری
cold pressed forging
U
اهنگری فشاری سرد
net push
U
ضربه فشاری از لب تور
press casting
U
ریخته گری فشاری
mae west
U
جلیقه نجات فشاری
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
compression molding
U
ریخته گری فشاری
brass pressure casting
U
برنج ریختگی فشاری
firing pressure device
U
ماسوره فشاری مین
compression riveter
U
دستگاه پرچ فشاری
fumikumi
U
لگد فشاری به پایین
compression specimen
U
نمونه ازمایش فشاری
resistance pressure welding
U
جوشکاری فشاری مقاومتی
compressive yield point
U
نقطه لهیدگی فشاری
compression test specimen
U
نمونه ازمون فشاری
standard size whole brick
U
اجر فشاری معمولی
pressure casting
U
قطعه ریخته گری فشاری
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
tobi komi
U
ضربه فشاری پا در حال پرش
press cast process
U
فرایند ریخته گری فشاری
alumino thermit pressure welding
U
جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
superincumbent
U
دارای فشار زیاد فشاری
molten metal pressure welding
U
روش جوشکاری ذوبی-فشاری
thermit pressure welding
U
روش جوشکاری فشاری حرارتی
pieze
U
واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
pressure die casting
U
ریخته گری حدیدهای فشاری
pitometer log
U
سرعت سنج فشاری پیتومتری
thermit pressure welding
U
روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
bend
U
خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting process
U
فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting machine
U
دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press
U
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
banging
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs
U
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
drill press
U
متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
braced
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace
U
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
constant temperature pressure
U
welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up
U
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
pascal's law
U
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
cold swaging machine
U
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
housed
U
منزل دادن پناه دادن
organising
U
سازمان دادن ارایش دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com