English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
personalize U جنبه شخصی دادن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
politick U جنبه سیاسی دادن به
sinify U جنبه چینی دادن
spiritualization U جنبه روحانی دادن به
laicize U جنبه عامیانه دادن به
politicize U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizes U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised U سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
commercialize U بصورت تجارتی دراوردن جنبه تجارتی دادن به
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
sinicize U جنبه چینی دادن چینی کردن
opportunism U بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
aspects U جنبه
aspect U جنبه
leered U جنبه
leer U جنبه
leers U جنبه
leering U جنبه
provisionality U جنبه موقتی
pro- U جنبه مثبت
pro U جنبه مثبت
fortes U جنبه قوی
forte U جنبه قوی
perspectives U جنبه فکری
perspective U جنبه فکری
self U شخصیت جنبه
sights U جنبه چشم
ambivalence U دارای دو جنبه
sight U جنبه چشم
prospect U پیش بینی جنبه
rheostat U جنبه مقاومت الکتریکی
pragmatism U جنبه عملی قطعیت
mysteriousness U جنبه سری مرموزیت
prospected U پیش بینی جنبه
prospecting U پیش بینی جنبه
prospects U پیش بینی جنبه
phased U اهله قمر جنبه
materiality U جنبه مادی ضرورت
phase U اهله قمر جنبه
phases U اهله قمر جنبه
There are two sides to every question . <proverb> U هر مساله ای دو جنبه دارد.
the reverse of the medal U طرف یا جنبه دیگر موضوع
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphism U قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
c U استفاده مشابه از کامپیوتر در هر جنبه طراحی و ساخت
anthropomorphize U جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
coroner U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
qui tam action U دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
coroners U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
wise U کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wiser U کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest U کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
kenosis U اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
western european union U ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
personal U شخصی
civilians U شخصی
some one U شخصی
civil U شخصی
privates U شخصی
private U شخصی
personable U شخصی
ones U شخصی
civilian U شخصی
personae U شخصی
informal U شخصی
personas U شخصی
persona U شخصی
one U شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
personal right U حقوق شخصی
personalty U اموال شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
somebody U یک شخص شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
particular good U عین شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
personal interest U نفع شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
personal property U اموال شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
personal ownership U مالکیت شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
self-employed U کار شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
personal computers U کامپیوتر شخصی
personal staff U ستاد شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
personal service U ابلاغ شخصی
personal motive U غرض شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
self employed U کار شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
private motive U غرض شخصی
personalty U دارایی شخصی
proenomen U نام شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
private property U دارایی شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal action U دعوی شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
self interest U نفع شخصی
personal requirment U احتیاجات شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
individual foul U خطای شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
by end U غرض شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
personal affairs U امور شخصی
self interest U غرض شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
self will U اراده شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal service U خدمت شخصی
personal income U درامد شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal error U خطای شخصی
oomph U چاذبه شخصی
self intrest U نفع شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
self-interest U نفع شخصی
personal effects U لوازم شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
onother's money U پول شخصی دیگر
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
bunched income U درامد خدمات شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
author U شخصی که برنامه می نویسد
self intrested U دربند نفع شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
self regard U حفظ منافع شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
privy seal U مهر شخصی پادشاه
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
self interested U در بند نفع شخصی
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels U دارایی شخصی منقول
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
owns U شخصی مال خودم
owning U شخصی مال خودم
owned U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
pinning U شماره شناسایی شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
pin U شماره شناسایی شخصی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
lowerclassman U شخصی که از طبقه پایین است
self help U اعاشه از راه کار شخصی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com