Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
station
U
جا درحال سکون
stationed
U
جا درحال سکون
stations
U
جا درحال سکون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
tranquil
U
بی جنبش درحال سکون
neutrino
U
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
Other Matches
pouncing
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
U
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
quiescence
U
سکون
quietude
U
سکون
slacks
U
سکون
quiescsnce or cency
U
سکون
quies csnce or cency
U
سکون
inaction
U
سکون
quietness
U
سکون
imperturbability
U
سکون
inertia
U
سکون
slack
U
سکون
slackest
U
سکون
equilibrium
U
سکون
stayed
U
سکون
rests
U
سکون
stay
U
سکون
rest
U
سکون
rest energy
U
انرژی سکون
idle position
U
حالت سکون
immovableness
U
سکون ثبات
station
U
سکون پاتوق
rest position
U
موقعیت سکون
angle of repose
U
زاویه سکون
stationed
U
سکون پاتوق
deadbeats
U
دارای سکون
quietest
U
ارامش سکون
slack time
U
زمان سکون
deadbeat
U
دارای سکون
rest mass
U
جرم سکون
stationary state
U
وضعیت سکون
statics
U
سکون شناسی
stasis
U
حالت سکون
lulls
U
ارامش سکون
lulling
U
ارامش سکون
stations
U
سکون پاتوق
lull
U
ارامش سکون
lulled
U
ارامش سکون
quiet
U
ارامش سکون
stand
U
دوره سکون اب دریا
stationary state
U
تعادل درحالت سکون
dead center
U
مرکز سکون و بی حرکتی
idlest
U
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idled
U
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle
U
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idles
U
بی بار شدن در حال سکون ساکن
slack water
U
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
Inquietude
U
حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
aerostatics
U
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
feverous
U
درحال تب
sejant
U
درحال جلوس
blushingly
U
درحال شرمندگی
in child birth
U
درحال زایمان
amort
U
درحال مرگ
at the present moment
U
درحال حاضر
on one's knees
U
درحال خضوع
to be on the grin
U
درحال پوزخندبودن
shiveringly
U
درحال لرز
suspensive
U
درحال توقف
suspensive
U
درحال تعلیق
on the boil
U
درحال جوشیدن
on stream
U
درحال فعالیت
perdu
U
درحال کمین
perdue
U
درحال کمین
perlexedly
U
درحال اشفتگی
kissing kind
U
درحال اشتی
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
moribund
U
درحال نزع
reelingly
U
درحال تلوتلو
suspense
U
درحال تعلیق
struck
U
درحال اعتصاب
dormant
U
درحال کمون
dying
U
درحال نزع
functioning
U
درحال کار
aglow
U
درحال اشتعال
ongoing
U
درحال پیشرفت
nascent
U
درحال تولد
latent
U
درحال کمون
amok
U
درحال جنون
high water
U
دریا درحال مد
saleint
U
درحال جست وخیز
pounced
U
درحال حمله با پنجه
ramblingly
U
درحال گردش یاولگردی
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
overtaking vessel
U
ناو درحال سبقت
enravish
U
درحال جذبه انداختن
hover
U
درحال توقف پر زدن
saleintiant
U
درحال جست وخیز
sejant
U
درحال چمباتمه زدن
about to do something
<idiom>
U
درحال انجام کاری
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
swing up
U
درحال تاب خوردن
rising
U
درحال ترقی یا صعود
pounce
U
درحال حمله با پنجه
sobersided
U
فروتن درحال هوشیاری
pounces
U
درحال حمله با پنجه
pouncing
U
درحال حمله با پنجه
jump kick
U
شوت درحال پرش
hang up
U
درحال معلق ماندن
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
goods receiving
U
کالاهای درحال تحویل
goods inwards
U
کالاهای درحال تحویل
goods intake
U
کالاهای درحال تحویل
flutteringly
U
درحال اشفتگی مضطربانه
flagrante delicto
U
درحال ارتکاب جرم
fall into abeyance
U
درحال وقفه افتادن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
enrapture
U
درحال جذبه انداختن
in one's cups
U
درحال میگساری و مستی
sacking
U
درحال یورش وچپاول
hovers
U
درحال توقف پر زدن
hovered
U
درحال توقف پر زدن
declining industry
U
صنعت درحال تنزل
antistatic mat
U
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
real stagnation point
U
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
streamers
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
streamer
U
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sliding tackle
U
تکل درحال لیز خوردن
gaggles
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
to grind out an oath
U
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
flier
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
The ship is loading.
U
کشتی درحال بارگیری است
to dye in grain
U
درحال خامی رنگ کردن
rehabilitant
U
بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to dye in the wool
U
درحال خامی رنگ کردن
gaggle
U
هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
fliers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms
U
سلام درحال پیش فنگ
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
intermediate stock
U
موجودی کالاهای درحال ساخت
flyer
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
flyers
U
درحال پرواز گردونه تیزرو
is on the wane
U
درحال کاهش یا نقصان است
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
to souse a burning house
U
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment
U
تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
cell phone users while driving
U
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) .
U
قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing.
U
صنعت ایران درحال ترقی است
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
spots
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
U
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
hibernation
U
بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
pit a pat
U
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
transients
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient
U
ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
die
U
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
heel
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting
U
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist
U
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger
U
در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber
U
کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff
U
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due
U
درحال کمین کمین کنان
picketings
U
اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographs
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph
U
طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat
U
درحال بال بال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com