Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
store
U
می باقی می ماند
storing
U
می باقی می ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
Other Matches
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
remanence
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
inertia
U
ماند
residues
U
پس ماند
inertial force
U
نیروی ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
over
U
باقی
over-
U
باقی
behind
U
باقی دار
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
conservation force
U
نیروی باقی
aliquant
U
باقی اورنده
behind
U
باقی کار
behinds
U
باقی کار
behinds
U
باقی دار
gleanings
U
ریزه باقی
to be in arrear
U
باقی داربودن
to be on the safe side
U
باقی نباشد
organzine
U
ابریشم باقی
to leave behind
U
باقی گذاردن
holdover
U
باقی مانده
left over
U
باقی مانده
otherworld
U
عالم باقی
holdovers
U
باقی مانده
hold over
U
باقی ماندن
scantling
U
باقی مانده
come through
U
باقی ماندن
surpluses
U
باقی مانده
impresses
U
باقی گذاردن
surviving
U
باقی بودن
survives
U
باقی بودن
survived
U
باقی بودن
survive
U
باقی بودن
dregs
U
باقی مانده
reopens
U
باقی بودن
reopening
U
باقی بودن
reopened
U
باقی بودن
reopen
U
باقی بودن
remnants
U
باقی مانده
remains
U
باقی مانده
preserving
U
باقی نگهداشتن
impressing
U
باقی گذاردن
preserves
U
باقی نگهداشتن
preserve
U
باقی نگهداشتن
impress
U
باقی گذاردن
impressed
U
باقی گذاردن
remnant
U
باقی مانده
leaving
U
باقی گذاردن
extant
U
باقی مانده
surplus
U
باقی مانده
debris
U
باقی مانده
remainder
U
باقی مانده
leave
U
باقی گذاردن
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
residuary
U
موصی له باقی مانده
residues
U
قسمت باقی مانده
residue
U
قسمت باقی مانده
memorize
U
باقی مانده در حافظه
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
odd come short
U
زیادی باقی مانده
memorized
U
باقی مانده در حافظه
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
short
U
کوچک باقی دار
residve
U
باقی مانده زیادتی
residual value
U
مقدار باقی مانده
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
hang over
U
اثر باقی مانده
memorised
U
باقی مانده در حافظه
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
memorises
U
باقی مانده در حافظه
bide
U
درجایی باقی ماندن
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
extant
U
نسخهء موجود و باقی
memorising
U
باقی مانده در حافظه
shorter
U
کوچک باقی دار
shortest
U
کوچک باقی دار
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
modulo arithmetic
U
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
antibiosis
U
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia
U
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety
U
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
carbon tracking
U
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
modulo arithmetic
U
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership
U
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
ram
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washouts
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washout
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com