English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
varicosity U گشاد شدگی سیاهرگ
varix variously U سیاهرگ گشاد شده
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
scarf weld U جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
straddles U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. U با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
femoral vein U سیاهرگ
vein U سیاهرگ
veins U سیاهرگ
anti- U ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
saphena U سیاهرگ سافنا
phlebolith U سنگ در سیاهرگ
internal saphenous vein U سیاهرگ یاورید صافن
vena cava U بزرگ سیاهرگ وریداجوف
external saphenous vein U سیاهرگ یا ورید مابض
portal vein U سیاهرگ باب کبد
intravenously U موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
intravenous U موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
equality U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except U تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
wider U گشاد
looser U گشاد
loose U گشاد
loose fitting U گشاد
loose-fitting U گشاد
wide U گشاد
reamer U گشاد کن
widest U گشاد
straddle U گشاد با زی
broad U گشاد
broadest U گشاد
straddles U گشاد با زی
loosest U گشاد
straddled U گشاد با زی
broader U گشاد
dilate U گشاد کردن
dilates U گشاد کردن
stretchy U گشاد شونده
dilating U گشاد کردن
spacious U جامع گشاد
ream U گشاد کردن
slopping U شلوار گشاد
stretchier U گشاد شونده
slop U شلوار گشاد
stretchiest U گشاد شونده
reaming U گشاد کردن
pajamas U شلوار گشاد
straddle U گشاد نشستن
bell mouthed U دهن گشاد
wide mouthed U دهن گشاد
bigmouthed U دهن گشاد
dilatant U گشاد شونده
straddles U گشاد نشستن
slopped U شلوار گشاد
slip-ons U لباس گشاد
slip on U لباس گشاد
straddled U گشاد نشستن
jar U شیشه دهن گشاد
dalmatic U خرقه استین گشاد
jarred U کوزه دهن گشاد
jarred U شیشه دهن گشاد
jar U کوزه دهن گشاد
jars U کوزه دهن گشاد
jars U شیشه دهن گشاد
to let out U افشاکردن گشاد کردن
dolman sleeve U استین گشاد و اویخته
astraddle U دارای پای گشاد
clump block U قرقره دهان گشاد
robe U لباس بلند و گشاد
robes U لباس بلند و گشاد
carboy U تنگ دهن گشاد
capacious U گنجایش دار گشاد
wide-eyed U دارای چشم گشاد
oxbags U شلوار خیلی گشاد
mother hubbard U لباس گشاد زنانه
slack U کساد کردن گشاد
blouse U پیراهن یاجامه گشاد
blouses U پیراهن یاجامه گشاد
oxford bags U شلوار خیلی گشاد
slackest U کساد کردن گشاد
sacks U پیراهن گشاد و کوتاه
Wellington U چکمه دهان گشاد
slacks U کساد کردن گشاد
sack U پیراهن گشاد و کوتاه
sacked U پیراهن گشاد و کوتاه
mason jar U کوزه دهن گشاد
wide eyed U دارای چشم گشاد
scrawls U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawl U خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl U گشاد نشستن هرزه روییدن
carronade U یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
sprawls U گشاد نشستن هرزه روییدن
straddled U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddle U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risks U گشاد بازی بخطر انداختن
risking U گشاد بازی بخطر انداختن
risked U گشاد بازی بخطر انداختن
risk U گشاد بازی بخطر انداختن
straddles U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
sprawling U گشاد نشستن هرزه روییدن
To widen a road . U جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
krater U کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
raglan U پالتو استین گشاد سبک و فراخ
rochet U جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
She likes loose - fitting dresses . U از لباس های گشاد خوشش نمی آید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
The shoes are a size too big for my feet. U کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
chimere U خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer U شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slopped U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
the like of you U باشند
arrays U می باشند
array U می باشند
n tuple U N جایی
wherever U جایی که
charnel house U جایی که
minx U زن هر جایی
someplace U جایی
someplace U یک جایی
inopportunity U بی جایی
inopportuneness U بی جایی
shearling U چیده باشند
implication U B درست باشند
implications U B درست باشند
inclusion U B درست باشند
to be tuned in to a channel U کانالی را گرفته باشند
to be of the opinion that ... U به این عقیده باشند که ...
gas log U جایی که گازمیسوزد
shifted U جابه جایی
translocation U جابه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
commonplace U همه جایی
banal U همه جایی
shift U جابه جایی
transposition U جابه جایی
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
displacement U جابه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
shifts U جابه جایی
beer on draught U ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
draught beer U ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
silver inwrought with gold U سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
corporations U که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation U که دارای شخصیت حقوقی باشند
cradle scythe U داسی که درچهارچوب کارگذاشته باشند
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
stand clear U جایی را ترک کردن
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
drive displacement U جابه جایی سائق
somewheres U یک جایی دریک محلی
synaesthesia U جابه جایی حسی
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
locomotion U جابه جایی حرکتی
attender U شخص حاضر در جایی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to go about U ازجایی به جایی رفتن
somewhere U یک جایی دریک محلی
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
come from <idiom> U بومی جایی بودن
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
synesthesia U جابه جایی حسی
hippocras U شرابی که بان ادویه زده باشند
picked quarrel U نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
pinole U ارد ذرت بو داده که با شکرامیخته باشند
floating harbour U لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
special troops U یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
lashkar U گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
recognized asylum seeker U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
asylee U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
velvet powdered with pearls U مخملی که روی انرابادانههای مرواریداراسته باشند
paralleled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
person entitled to asylum U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
covenantee U کسیکه باوپیمانی کرده باشند متعهدله
paralleling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com