English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incomer U جانشین مهاجر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take over U مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
emigrants U مهاجر
emigrant U مهاجر
migrant U مهاجر
pilgrims U مهاجر
pilgrim U مهاجر
migrants U مهاجر
incomer U مهاجر
migratory U مهاجر
immigrant U مهاجر
settlers U مهاجر
colonist U مهاجر
colonists U مهاجر
evacuee U مهاجر
refugee U مهاجر
refugees U مهاجر
immigrants U مهاجر
settler U مهاجر
transmigrator U مهاجر
evacuees U مهاجر
bird of passage U مرغ مهاجر
migrant worker U کارگر مهاجر
income U مهاجر واردشونده
sedentary U غیر مهاجر
settlers U مهاجر تازه
settlor U مهاجر تازه
settler U مهاجر تازه
migrator U پرنده مهاجر
migrant U سیار جانور مهاجر
falcon gentle U شاهین ماده مهاجر
visitant U ملاقات کننده مهاجر
migrants U سیار جانور مهاجر
wetback U مهاجر فراری مکزیکی
flyway U راه هوایی پرندگان مهاجر
bird of passage U شخص مهاجر وخانه بدوش
vehicle used for migrant-smuggling operations U خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
heir U جانشین
subsitute U جانشین
succedaneum U جانشین
succedent U جانشین
locumtenens U جانشین
imam or imaum U جانشین
superseder U جانشین
absence indicator U جانشین
succeeder U جانشین
successor U جانشین
locum U جانشین
locums U جانشین
vicar U جانشین
vicars U جانشین
substitute U جانشین
substituted U جانشین
substituting U جانشین
replacement U جانشین
replacements U جانشین
deputies U جانشین
standby U جانشین
standbys U جانشین
surrogate U جانشین
relief U جانشین
deputy U جانشین
surrogates U جانشین
swapped U جانشین کردن
standby application U کاربرد جانشین
substituted U جانشین کردن
repeater U پرچم جانشین
mother surrogate U جانشین مادر
mother substitute U جانشین مادر
he succeeded his father U جانشین پدرش شد
swap U جانشین کردن
substituting U جانشین کردن
kludge U جانشین کردن
succedaneous U متعاقب جانشین
swopped U جانشین کردن
surrogates U جانشین شدن
wlldcard U علامت جانشین
surrogate U جانشین شدن
vicar of christ U جانشین یا خلیفه
swaps U جانشین کردن
vacant succession U بدون جانشین
to take over U جانشین شدن
substitution U جانشین سازی
substitute U جانشین کردن
swops U جانشین کردن
substitute goods U کالاهای جانشین
substitute goals U هدفهای جانشین
swopping U جانشین کردن
fill in U جانشین شونده
fill in U جانشین کردن
father surrogate U جانشین پدر
alternate forms U شکلهای جانشین
displaced U جانشین شدن
displaced U جابجاکردن جانشین
displace U جانشین شدن
replacement U جانشین سازی
pinches U اندک جانشین
pinch U اندک جانشین
replacements U جانشین سازی
alias U نام جانشین
surreptitiously U محرمانه جانشین
displacement U جانشین سازی
displace U جابجاکردن جانشین
aliases U نام جانشین
heir U جانشین شدن
complete substitution U جانشین کامل
displacing U جانشین شدن
displaces U جابجاکردن جانشین
displaces U جانشین شدن
b. eliminator U جانشین باتری ب
expromissor U جانشین بدهکار
backup U جانشین بازیگر
displacing U جابجاکردن جانشین
deputy U قائم مقام جانشین
standard U کالای جانشین رزمی
vice chief of staff U جانشین رئیس ستاد
stand in for someone <idiom> U جانشین کسی بودن
to take the place of something U جانشین چیزی شدن
substitute U تعویض جانشین کردن
standards U کالای جانشین رزمی
vicegerent U جانشین قائم مقام
stand-in U جانشین هنرپیشه شدن
substituted U تعویض جانشین کردن
substituting U تعویض جانشین کردن
alternate command authority U مقام جانشین فرماندهی
stand-ins U جانشین هنرپیشه شدن
ingraft U در ذهن جانشین کردن
alternate command authority U افسر جانشین فرمانده
deputies U قائم مقام جانشین
locumtenens U کفیل جانشین موقت
stand in U جانشین هنرپیشه شدن
substitution test U ازمون جانشین سازی
subrogation U نیابت جانشین سازی
succee U جانشین شدن میراث بردن
succession of the presidency U سیستم تعیین جانشین درریاست
acceptable product U فراورده جانشین قابل قبول
deputy chief of naval operation U جانشین فرماندهی نیروی دریایی
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
symbol substitution test U ازمون جانشین سازی نمادها
make do with something <idiom> U جانشین چیزی به جای چیزدیگر
expansion U فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standards U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard U اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy theory U نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy logic U نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution U حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replacing U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive U قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
replaces U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
modes U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
mode U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from U کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
supersede U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersedes U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded U جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
ends U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended U حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
second in command U معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
inherits U مالک شدن جانشین شدن
inheriting U مالک شدن جانشین شدن
inherit U مالک شدن جانشین شدن
mode U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
modes U حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
rear commodore U سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com