Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To squander tyhe national wealth.
U
ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
misspend
U
برباد دادن
misspent
U
برباد دادن
misspending
U
برباد دادن
squanders
U
برباد دادن
squandering
U
برباد دادن
squandered
U
برباد دادن
squander
U
برباد دادن
make away with
U
برباد دادن
misspends
U
برباد دادن
to make havoc of
U
برباد دادن غارت کردن
silver spoon
U
ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
riches
U
ثروت
moneybags
U
ثروت
warison
U
ثروت
fortunes
U
ثروت
fortune
U
ثروت
wealth
U
ثروت
bonanzas
U
ثروت باداورده
treasure
U
ثروت جواهر
bonanza
U
ثروت باداورده
treasured
U
ثروت جواهر
windfalls
U
ثروت باداورده
treasures
U
ثروت جواهر
plutonomy
U
علم ثروت
plutology
U
ثروت شناسی
plutolatry
U
ثروت پرستی
treasuring
U
ثروت جواهر
windfall
U
ثروت باداورده
money
U
مسکوک ثروت
possession
U
ثروت ید تسلط
wealth tax
U
مالیات بر ثروت
wealth of nations
U
ثروت ملل
riches
U
ثروت زیاد
fortunes
U
دارایی ثروت
fortune
U
دارایی ثروت
economic wealth
U
ثروت اقتصادی
worth
U
سزاوار ثروت
wealth distribution
U
توزیع ثروت
distribution of wealth
U
توزیع ثروت
dismal science
U
علم ثروت
political economy
U
علم ثروت
commonwealths
U
ثروت عمومی
commonwealth
U
ثروت عمومی
purse proud
U
مغرور از ثروت
wealth creation
U
ایجاد ثروت
wealth effect
U
اثر ثروت
social wealth
U
ثروت اجتماعی
net wealth
U
ثروت خالص
national wealth
U
ثروت ملی
affluence
U
فراوانی ثروت
mammonism
U
ثروت پرستی
mammon
U
ممونا ثروت
weals
U
ثروت دارایی
weal
U
ثروت دارایی
he is possessed of wealth
U
او دارای ثروت است
man made wealth
U
ثروت ساخت بشر
white elephant
<idiom>
U
ثروت یا مالکیت بیفایده
wealth saving relationship
U
رابطه ثروت و پس انداز
mammonite
U
ثروت دوست زرپرست
patrimony
U
ثروت موروثی میراث
political economist
U
متخصص علم ثروت
redistribution of wealth
U
توزیع دوباره ثروت
to grow rich
U
ثروت بهم زدن
productive
U
فراور مولد ثروت
patrimonies
U
ثروت موروثی میراث
gold
U
ثروت رنگ زرد طلایی
golds
U
ثروت رنگ زرد طلایی
socialist
U
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
socialists
U
سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It is immaterial how rich he may be .
U
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
social security wealth
U
ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
losable
U
از دست رفتنی برباد رفتنی
loseable
U
از دست رفتنی برباد رفتنی
he aims at riches
U
مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
physiocracy
U
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat
U
کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
capital levy
U
مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
physiocrats
U
اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
invisible hand
U
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
pronounce
U
حکم دادن فتوی دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
pronounces
U
حکم دادن فتوی دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
slash
U
چاک دادن شکاف دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com