Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
snapshoot
U
تیر فوری انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
prompted
U
فوری
prompt
U
فوری
spontaneous
U
فوری
spot
U
فوری
prompts
U
فوری
spots
U
فوری
immediate
<adj.>
U
فوری
urgent
U
فوری
snap shot
U
فوری
posthaste
U
فوری
instanter
U
فوری
acute
<adj.>
U
فوری
sudden
U
فوری
instantaneous
<adj.>
U
فوری
intuitive
<adj.>
U
فوری
urgently
U
فوری
unintermediate
<adj.>
U
فوری
cash prompt
U
نقد فوری
immediate
U
خیلی فوری
prompt payment
U
پرداخت فوری
prompt deployment
U
گسترش فوری
instantaneous reaction
U
واکنش فوری
prompt delivery
U
تحویل فوری
emergency care
U
مراقبتهای فوری
instantaneous photograph
U
عکس فوری
immediate mission
U
تک فوری هوایی
immediate memory
U
حافظه فوری
immediate message
U
پیام فوری
immediate action
U
عملیات فوری
inst
U
مخفف فوری
cash spot
U
نقد فوری
emergency priority
U
تقدم فوری
urgent priority
U
تقدم فوری
pistolgraph
U
عکس فوری
hasty
U
عجولانه فوری
snap shot
U
عکس فوری
scrams
U
فوری رفتن
scram
U
فوری رفتن
speedy trial
U
دادرسی فوری
real time
U
بازده فوری
snap shooter
U
عکاس فوری
spot test
U
ازمایش فوری
snapshot
U
عکس فوری
snapshots
U
عکس فوری
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
immediate action
U
عکس العمل فوری
immediate addressing
U
ادرس دهی فوری
red alerts
U
آژیر خطر فوری
snapping
U
گرفتن عکس فوری
snap shot
U
عکس فوری گرفتن
payable immediately
U
قابل پرداخت فوری
snap
U
گرفتن عکس فوری
snapped
U
گرفتن عکس فوری
snaps
U
گرفتن عکس فوری
pistolgraph
U
دستگاه عکس فوری
upsurge
U
قیام فوری وناگهانی
quick set
U
گرفتن فوری بتن
snapshoot
U
عکس فوری گرفتن
ready service
U
اماده به استفاده فوری
immediate mission
U
ماموریت فوری هوایی
the letter is urgent
U
نامه فوری است
snap report
U
گزارش فوری یا انی
red alert
U
آژیر خطر فوری
tea bag
U
پاکت محتوی چای فوری
tea bags
U
پاکت محتوی چای فوری
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
spot price
U
قیمت برای فروش فوری
Please reply as a matter of urgency.
U
لطفا فوری پاسخ دهید.
exigent
U
محتاج به اقدام یا کمک فوری
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
A rapid response would be appreciated.
U
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
to get down to the nitty-gritty
[to get down to brass tacks]
<idiom>
U
فوری به اصل مطلب رسیدن
[اصطلاح روزمره]
spot sale
U
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
emergency
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
reflex force
U
نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing
U
فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout
U
دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
dead line
U
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
let down
U
پایین انداختن انداختن
accelerating pump
U
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
dotting
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
relegating
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
omitting
U
انداختن
bottoms
U
ته انداختن
overthrow
U
بر انداختن
omitted
U
انداختن
omit
U
انداختن
omits
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
run home
U
جا انداختن
overthrew
U
بر انداختن
relegates
U
انداختن
hew
U
انداختن
throwing
U
انداختن
thrusting
U
انداختن
thrust
U
انداختن
hewn
U
انداختن
throws
U
انداختن
hewed
U
انداختن
throw
U
انداختن
souse
U
انداختن
relegate
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
hewing
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
relegated
U
انداختن
hews
U
انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
fell
U
انداختن
fling
U
انداختن
flinging
U
انداختن
flings
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
hurl
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurls
U
انداختن
felling
U
انداختن
fells
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
floriate
U
گل انداختن در
benite
U
به شب انداختن
overthrows
U
بر انداختن
felled
U
انداختن
delete
U
انداختن
deleted
U
انداختن
deletes
U
انداختن
let fall
U
انداختن
sling
U
انداختن
slinging
U
انداختن
slings
U
انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
deleting
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
hitch
U
انداختن
spilled
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spills
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
line
U
خط انداختن در
pilling
U
تل انداختن
spill
U
انداختن
lines
U
خط انداختن در
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
launched
U
به اب انداختن
hitching
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
launch
U
به اب انداختن
to put back
U
پس انداختن
ruts
U
خط انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
blobs
U
لک انداختن
to draw lots
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
launching
U
به اب انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
string
U
زه انداختن به
rut
U
خط انداختن
to let drop
U
انداختن
to leave out
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
risk
U
به خطر انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
rolls
U
بدوران انداختن
suspending
U
به تعویق انداختن
to put off
U
به تعویق انداختن
roll
U
بدوران انداختن
beggar
U
بگدایی انداختن
beggars
U
بگدایی انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com