Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
consummative
U
تکمیل کننده انجام دهنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
processor
U
تکمیل کننده
expletives
U
جایگیر تکمیل کننده
complementary
U
تکمیل کننده یکدیگر
supplement
U
تکمیل کننده اضافی
expletive
U
جایگیر تکمیل کننده
expletory
U
جایگیر تکمیل کننده
supplemented
U
تکمیل کننده اضافی
supplementing
U
تکمیل کننده اضافی
supplements
U
تکمیل کننده اضافی
consolidating station
U
ایستگاه تکمیل کننده بار
functor
U
انجام دهنده
accomplisher
U
انجام دهنده
complier
U
انجام دهنده
achiever
U
انجام دهنده
performing
U
انجام دهنده
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
inconsummate
U
تکمیل نشده انجام نشده
connective
U
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
truster
U
نسیه دهنده توکل کننده
indicative
U
خبر دهنده اشاره کننده
tractarian
U
چاپ کننده ویاانتشار دهنده
mover
U
پیشنهاد کننده تکان دهنده
assignor
U
واگذار کننده انتقال دهنده
assigner
U
واگذار کننده انتقال دهنده
polarizer
U
متضاد کننده قطبش دهنده
assentient
U
قبول کننده رضایت دهنده
intoxicating
U
کیف دهنده ازخودبیخود کننده
prolonger
U
تاخیر دهنده طولانی کننده
adulterant
U
پست تر کننده استحاله دهنده
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
sanative
U
علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory
U
علاج کننده بهبودی دهنده
promoters
U
ترقی دهنده ترویج کننده
promoter
U
ترقی دهنده ترویج کننده
emitter
U
منتشر کننده پس دهنده امواج
incorporator
U
تشکیل دهنده ترکیب کننده
improver
U
ترقی کننده بهبودی دهنده
abstergent
U
شستشو دهنده ماده پاک کننده
multiplier
U
افزایش دهنده چند برابر کننده
developer
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developers
U
فاهر کننده عکس توسعه دهنده
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic
U
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving
U
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
stern attack
U
در رهگیری هوایی تکی که هواپیمای تک کننده با زاویه 54 درجه یا بیشتر به هدف انجام میدهد
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
colminator
U
تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
trimmer
U
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
additions
U
زمانی که طول می کشد تا جمع کننده عمل جمع را انجام دهد
addition
U
زمانی که طول می کشد تا جمع کننده عمل جمع را انجام دهد
marking current
U
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
time
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
timed
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times
U
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
spooler
U
برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
settling rounds
U
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
catalysts
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
U
التیام دهنده جوش دهنده
bailor
U
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
U
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
extender
U
توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibiter
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
complete
U
تکمیل
fulfillment
U
تکمیل
completed
U
تکمیل
consummation
U
تکمیل
fulfilment
U
تکمیل
completing
U
تکمیل
complementarity
U
تکمیل
compietion
U
تکمیل
entelechy
U
تکمیل
completes
U
تکمیل
completion
U
تکمیل
supplementation
U
تکمیل
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
closed cycle reactor system
U
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
supplied
U
تکمیل کردن
supply
U
تکمیل کردن
supplying
U
تکمیل کردن
put inpractice
U
تکمیل کردن
complete
U
تکمیل کردن
completion date
U
تاریخ تکمیل
put ineffect
U
تکمیل کردن
completed
U
تکمیل کردن
implement
U
تکمیل کردن
completes
U
تکمیل کردن
carry out
U
تکمیل کردن
in progress of completion
U
در دست تکمیل
augmenting
U
تکمیل کردن
completing
U
تکمیل کردن
perfect
U
تکمیل کردن
put into effect
U
تکمیل کردن
perfected
U
تکمیل کردن
round
U
تکمیل کردن
roundest
U
تکمیل کردن
to eke out
U
تکمیل کردن
finishing
U
عملیات تکمیل
replete
U
تکمیل انباشته
perfecting
U
تکمیل کردن
to post up
U
تکمیل کردن
finishes
U
تکمیل کردن
perfects
U
تکمیل کردن
finish
U
تکمیل کردن
to top off
U
تکمیل کردن
make up
U
تکمیل کردن
make something happen
U
تکمیل کردن
carry into effect
U
تکمیل کردن
augmented
U
تکمیل کردن
supplemented
U
تکمیل کردن
back up
U
تکمیل کردن
back-up
U
تکمیل کردن
supplement
U
تکمیل کردن
fill out
U
تکمیل کردن
fill up
U
تکمیل کردن
supplements
U
تکمیل کردن
supplementing
U
تکمیل کردن
full load
U
فرفیت تکمیل
fulfill
U
تکمیل کردن
fulfil
U
تکمیل کردن
carry ineffect
U
تکمیل کردن
actualize
U
تکمیل کردن
fulfils
U
تکمیل کردن
fulfills
U
تکمیل کردن
actualise
[British]
U
تکمیل کردن
fulfilling
U
تکمیل کردن
augments
U
تکمیل کردن
aucmented
U
تکمیل شده
fulfilled
U
تکمیل کردن
full
U
تمام تکمیل
fullest
U
تمام تکمیل
augment
U
تکمیل کردن
sentence completion test
U
ازمون تکمیل جمله
number completion test
U
ازمون تکمیل اعداد
consolidation of position
U
تکمیل ارایش مواضع
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
filler point
U
نقطه تکمیل ذخایر
picture completion test
U
ازمون تکمیل تصویر
pavilion roof
U
شیروانی چهار کله تکمیل
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
vapoware
U
نرم افزار در حال تکمیل
frank drawing completion test
U
ازمون تکمیل نقاشی فرانک
to fill out
U
تکمیل کردن توسعه دادن
supply
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplied
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
healy picture completion test
U
ازمون تکمیل تصاویر هیلی
supplying
U
تکمیل کردن موجودی ذخیره
filler point
U
نقطه تکمیل ذخیره انبار
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
mature
U
واجب الادا تکمیل کردن
supplements
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
matures
U
واجب الادا تکمیل کردن
supplementing
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
autocomplete
U
تکمیل شدن خودکار
[کامپیوتر]
supplement
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplemented
U
تکمیل کردن ضمیمه شدن به
concrete finishing machine
U
دستگاه عملیات تکمیل بتن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
design development
U
آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
emergency complement
U
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
germ layer
U
یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
indicator
U
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
intermediate
U
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
fosdic
U
دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
augmentation
U
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
matte
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
U
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com