English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
floccule U تودههای معلق درمایع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nebula U تودههای عظیم گازو گرد مابین فواصل ستارگان جاده شیری
suspending U معلق
flip flap U معلق
heels over head U معلق
suspend U معلق
jusad rem U حق معلق
conditional U معلق
hanging U معلق
hypostasis U معلق
pendent U معلق
chain bridge U پل معلق
cantilever bridge U پل معلق
suspends U معلق
suspension bridge U پل معلق
suspension bridges U پل معلق
suspended U معلق
suspense U معلق
dependent U معلق
abeyant U معلق
pensile U معلق
summersault U معلق
suspender U معلق
turntables U معلق
turntable U معلق
suspensory U معلق
tumblers U معلق زن
handstands U معلق
handstand U معلق
pendant U معلق
pendants U معلق
headlong U معلق
up in the air <idiom> معلق
suspensor U معلق
tumbler U معلق زن
conditional contract U عقد معلق
unconditionality U معلق نبودن
estate in remainder U تملک معلق
somerset U شیرجه معلق
to be up in the air U معلق بودن
suspended load U بار معلق
lis pendens U دعوای معلق
suspended solids U جامدات معلق
levitative U معلق در هوا
suspense file U پرونده معلق
suspensed sediment U رسوبات معلق در اب
hanging step U پله معلق
suspension cable U کابل معلق
suspension reinforcement U ارماتور معلق
hanging indent U تورفتگی معلق
suspensive U تعلیق معلق
full-suspension <adj.> U کاملا معلق
somerset U معلق زدن
somersault U معلق پشتک
suspends U معلق کردن
somersaults U معلق پشتک
somersaults U معلق زدن
tumble U معلق شدن
suspending U معلق کردن
tumble U معلق زدن
tumbled U معلق شدن
tumbled U معلق زدن
suspend U معلق کردن
tumbles U معلق زدن
somersaulting U معلق زدن
somersaulting U معلق پشتک
suspensions U معلق کردن
suspension U معلق کردن
somersault U معلق زدن
somersaulted U معلق پشتک
tumbles U معلق شدن
hanging U معلق شدن
somersaulted U معلق زدن
arch-buttant U پشت بند معلق
full-suspension bike U دوچرخه کاملا معلق
a bolt from the blue U مثل عجل معلق
suspension of vouchers U معلق کردن اسناد
suspend from service U معلق کردن از کار
pending U تازمانی که امر معلق
hang-ups U درحال معلق ماندن
cable suspension bridge U پل معلق با سیم تابیده
hang up U درحال معلق ماندن
hang-up U درحال معلق ماندن
to stay something U موقتا معلق کردن [قانون]
suspends U موقوف الاجرا کردن معلق
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
policy U سند معلق به انجام شرطی
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
breakdowns U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
breakdown U ته نشینی مواد معلق دردوغاب
policies U سند معلق به انجام شرطی
suspends U معلق کردن تعلیق دادن
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
suspend U معلق کردن تعلیق دادن
suspend U موقوف الاجرا کردن معلق
handspring U معلق زدن بر روی دستها
pendent lite U حکم معلق امین ترکه
suspending U معلق کردن تعلیق دادن
settleable suspended solids U مواد معلق تهنشین پذیر
To teach grandma to suck eggs. U جلوی لوطی معلق زدن
due in suspense file U پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
suspending U موقوف الاجرا کردن معلق
to remain suspended U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to stay floating U معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
float U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated U شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats U شناور ساختن در هوا معلق بودن
tenterhooks <idiom> U درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
suspensoid U محلول سریشمی دارای ذرات معلق
to be on tenter hooks U میان زمین واسمان معلق بودن
to hold a wolf by the ear U میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenters U میان زمین واسمان معلق بودن
to suspend U معلق نگه داشتن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
set down U معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
electrophoresis U حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
to keep somebody on tenterhooks <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to keep somebody in suspense <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to let somebody dangle <idiom> U کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
aluminum pigmented dope U لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
black wash U نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
suspends U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspending U معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend U معلق کردن موقتا بیکار کردن
estate in remainder U ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris U شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
hangers U اویزان کننده معلق کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
to turn a somersault U پشتک زدن معلق زدن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com