Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
justifies
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
U
توجیه کردن هم تراز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
legitimizing
U
توجیه کردن
legitimizes
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
justifying
U
توجیه کردن
vindicates
U
توجیه کردن
orienting
U
توجیه کردن
briefings
U
توجیه کردن
orientation
U
توجیه کردن
vindicated
U
توجیه کردن
vindicate
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
legitimatize
U
توجیه کردن
legitimized
U
توجیه کردن
justify
U
توجیه کردن
orient
U
توجیه کردن
justifies
U
توجیه کردن
orients
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
leveled
U
تراز کردن تراز
level
U
تراز کردن تراز
levelled
U
تراز کردن تراز
levels
U
تراز کردن تراز
balances
U
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance
U
تراز کردن متعادل کردن بالانس
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
aligned
U
هم تراز کردن
align
U
هم تراز کردن
equal
U
هم تراز کردن
aligning
U
هم تراز کردن
aligns
U
هم تراز کردن
slights
U
تراز کردن
slighting
U
تراز کردن
slightest
U
تراز کردن
slighter
U
تراز کردن
slighted
U
تراز کردن
slight
U
تراز کردن
equalling
U
هم تراز کردن
equalled
U
هم تراز کردن
equaling
U
هم تراز کردن
equaled
U
هم تراز کردن
left justify
U
هم تراز کردن از چپ
equals
U
هم تراز کردن
justify
U
هم تراز کردن
justifies
U
هم تراز کردن
cross level
U
تراز کردن
level to
U
تراز کردن
justifying
U
هم تراز کردن
leveling
U
تراز کردن
right justify
U
هم تراز کردن از راست
balances
U
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance
U
تراز شدن متعادل کردن ترازو
right justify
U
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
halving
U
نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
camper level
U
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
level
U
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
bubble level
U
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
spirit level
U
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
barometric leveling
U
تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
contours
U
خطوط تراز یا منحنیهای تراز
storage level
U
تراز ذخیره تراز مخزن
levelled
U
تراز سطح افقی افقی کردن
levels
U
تراز سطح افقی افقی کردن
leveled
U
تراز سطح افقی افقی کردن
level
U
تراز سطح افقی افقی کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
base line
U
خط توجیه
orientation
U
توجیه
briefing
U
توجیه
briefings
U
توجیه
justification
U
توجیه
rationalization
U
توجیه
justifications
U
توجیه
rationale
U
توجیه
comeback
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
orienting line
U
خط توجیه
intellectualization
U
توجیه عقلی
rationalization
U
توجیه عقلی
self justification
U
توجیه خویشتن
assumed orientation
U
توجیه فرضی
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
economic justification
U
توجیه اقتصادی
selfjustification
U
توجیه خود
interpretability
U
قابلیت توجیه
justifiability
U
توجیه پذیری
justifiable
U
قابل توجیه
ready room
U
اطاق توجیه
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
orienting angle
U
زاویه توجیه
vindicator
U
توجیه کننده
orienting station
U
ایستگاه توجیه
justifiable
U
توجیه پذیر
justifier
U
توجیه کننده
justificatory
U
توجیه امیز
unwarranted
U
توجیه نکردنی
vindicative
U
مربوط به توجیه
vindicatory
U
وابسته به توجیه
map orientation
U
توجیه نقشه
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
map plane
U
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com