English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impassioned U تهییج شده بهوس افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impassionate U بهوس افتاده
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
irritation U تهییج
incitation U تهییج
aggravation U تهییج
excitements U تهییج
excitement U تهییج
incitement U تهییج
irritations U تهییج
whet U تهییج کردن
frets U تحریک تهییج
emotionality U تهییج پذیری
excitment U تهییج اشوب
induce U تهییج شدن
induced U تهییج شدن
induces U تهییج شدن
inducing U تهییج شدن
worked up U تهییج شده
wave of excitation U موج تهییج
fret U تحریک تهییج
impassionate U تهییج شده
stimulates U تهییج کردن انگیختن
excitable U قابل تهییج برانگیختنی
stimulate U تهییج کردن انگیختن
stimulated U تهییج کردن انگیختن
ferment U برانگیزاندن تهییج کردن
ferments U برانگیزاندن تهییج کردن
fermenting U برانگیزاندن تهییج کردن
fries U روی اتش پختن تهییج
fry U روی اتش پختن تهییج
frying U روی اتش پختن تهییج
motivate U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivating U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivates U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated U تهییج کردن دارای انگیزه شده
fallen U افتاده
footworn U از پا افتاده
unassuming U افتاده
ripe U جا افتاده
downfallen U افتاده
old fashioned U از مد افتاده
ripest U جا افتاده
meek U افتاده
elliptic U افتاده
low U افتاده
crest fallen U افتاده
out of date U از مد افتاده
riper U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
flagging U افتاده
modest U افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
mellowing U جا افتاده
mellows U جا افتاده
old hat U از مد افتاده
mellow U جا افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
whacked U از پا افتاده
deferred credits U درامد پس افتاده
decurrent U پایین افتاده
demimonde U عقب افتاده
cyma recta U موجی افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
compromised U به خطر افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
hors de combat U از کار افتاده
installed U از کار افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
dowm U از کار افتاده
short winded U از نفس افتاده
out of order U از کار افتاده
outland U دور افتاده
proleptic U پیش افتاده
protrudent U بیرون افتاده
short of breath U از نفس افتاده
copybook U پیشپا افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
obvolute U رویهم افتاده
nutant U پایین افتاده
noneffective U از کار افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
hanging gale U اجاره پس افتاده
he fell prone U دمر افتاده
tatty U پیش پا افتاده
in register U روی هم افتاده
old hat U پیش پا افتاده
jugate U روی هم افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
mity U کزم افتاده
unassertive U افتاده حال
trite U پیش پا افتاده
overlapping U رویهم افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
slack U جای افتاده یا شل
slackest U جای افتاده یا شل
outlying U دور افتاده
retarded U عقب افتاده
lowly U صغیر افتاده
lowliest U صغیر افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
lowlier U صغیر افتاده
backwards U عقب افتاده
outstandingly U عقب افتاده
outstanding U عقب افتاده
ordinary U پیش پا افتاده
deadline U از کار افتاده
prostrate U بخاک افتاده
prostrated U بخاک افتاده
obsolete U ازکار افتاده
deferred U عقب افتاده
backs U بدهی پس افتاده
deadlines U از کار افتاده
prostrating U بخاک افتاده
back U بدهی پس افتاده
recluse U دور افتاده
recluses U دور افتاده
banal U پیش پا افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
delayed U به تاخیر افتاده
backward U عقب افتاده
winded U از نفس افتاده
remotely U دور افتاده
delayed U عقب افتاده
lame ducks U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
seedy U از کار افتاده
meshed U درهم جا افتاده
prostrates U بخاک افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
sears U خشکیده از کار افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
logjam U کارهای عقب افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
arrears U بدهیهای عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
serotine U عقب افتاده دیر رس
remote site U محل دور افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
outback U جای دور افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
sear U خشکیده از کار افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
back rent U کرایه عقب افتاده
seared U خشکیده از کار افتاده
arrear U دین عقب افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
back pay U حقوق عقب افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
outpost U پاسگاه دور افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
outposts U پاسگاه دور افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
leading current U شدت پیش افتاده
well worn U پیش پا افتاده معمولی
evader U دور افتاده از یکان
My rent has been postponed. U اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed. U نمایش عقب افتاده است
The first line is left out. U سطر اول جا افتاده است
orphaned U جدا افتاده در صفحه اخر
orphans U جدا افتاده در صفحه اخر
bay U چه قبل اتفاق افتاده است
down U میله افتاده واخراج توپزن
orphan U جدا افتاده در صفحه اخر
My name has been left out . U اسم من از قلم افتاده است
a quiet backwater U محل آرام و عقب افتاده
a rural backwater U محل روستایی عقب افتاده
advanced U ترقی کرده پیش افتاده
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
pile-ups U انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-up U انباشتگی کارهای عقب افتاده
retarding U بتعویق انداختن عقب افتاده
retards U بتعویق انداختن عقب افتاده
islets U جای پرت ودور افتاده
platitudinous U تکراری و پیش پا افتاده کردن
toddler U کودک تازه براه افتاده
podunk U شهر کوچک ودور افتاده
dead mines U مینهای بی اثر و از کار افتاده
deadlined equipment U لوازم و تجهیزات از کار افتاده
demode U ازمد افتاده کهنه شده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
islet U جای پرت ودور افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
retard U بتعویق انداختن عقب افتاده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com