Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to knock under
U
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to extend oneself
U
خودرازیادخسته کردن ازپادرامدن
to give in
U
ازپادرامدن
peter
U
ازپادرامدن
to knock up
U
فرسوده شدن ازپادرامدن
hair crack
U
شکاف خوردگی ترک خوردگی
nurse a cold
U
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
suffers
U
تن دردادن به
owning
U
تن دردادن
suffer
U
تن دردادن به
suffered
U
تن دردادن به
owns
U
تن دردادن
to submit to
U
تن دردادن
owned
U
تن دردادن
own
U
تن دردادن
to eat humble pie
U
تن دردادن
to give way
U
تن دردادن
to cry craven
U
تن دردادن
acceded
U
تن دردادن
accedes
U
تن دردادن
acceding
U
تن دردادن
accede
U
تن دردادن
to run the hazard
U
بچیزی تن دردادن
to kiss the rod
U
به تنبیه تن دردادن
to rough it
U
بسختی تن دردادن
to dree one's weird
U
به بخت خودتن دردادن
to take the consequence
U
به نتیجه کارخود تن دردادن
to put one's pride in one's p
U
غرور را کنارگذاردن وبکارپست تن دردادن
to swallow a bitter pill
U
تن بکاردشواری دردادن بخواری تن در دادن
to swallow the pill
U
تن بکاردشواری دادن بخواری تن دردادن
to take ones chance
U
به پیشامد خودتن دردادن بقسمت خودراضی شدن
bituminous paint
U
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
abrasions
U
خوردگی
wear
U
خوردگی
wears
U
خوردگی
abrasion
U
خوردگی
corrsion
U
خوردگی
chafe
U
خوردگی
chafes
U
خوردگی
corrosion
U
خوردگی
erosion
U
خوردگی
erosion-corrosion
U
خوردگی
chafing
U
خوردگی
disbandment
U
برهم خوردگی
collission
U
بهم خوردگی
shrinkage
U
چروک خوردگی
electrochemical corrosion
U
خوردگی الکتروشیمیایی
rick
U
پیچ خوردگی
inurement
U
پینه خوردگی
electrolytic corrosion
U
خوردگی الکترولیتی
cracking
U
ترک خوردگی
muss
U
بهم خوردگی
erosion corrosion
U
خوردگی- فرسودگی
twist
U
پیچ خوردگی
twisting
U
پیچ خوردگی
twists
U
پیچ خوردگی
folding
U
چین خوردگی
wrinkle
U
چین خوردگی
vermiculation
U
کرم خوردگی
wrinkles
U
چین خوردگی
wrinkling
U
چین خوردگی
ricked
U
پیچ خوردگی
kink
U
پیچ خوردگی
ruga
U
تاب خوردگی
screw
U
پیچ خوردگی
backfall
U
زمین خوردگی
fissuration
U
ترک خوردگی
fraction
U
ترک خوردگی
fractions
U
ترک خوردگی
crossing out
U
قلم خوردگی
pliature
U
چین خوردگی
folium
U
چین خوردگی
surface corrosion
U
خوردگی سطحی
intercrystalline corrosion
U
خوردگی کریستالی
rancidity
U
باد خوردگی
queasiness
U
بهم خوردگی
indisposedness
U
بهم خوردگی
torsion
U
پیچ خوردگی
turmoil
U
بهم خوردگی
galvanic corrosion
U
خوردگی گالوانیکی
uneasiness
U
بهم خوردگی
induration
U
پینه خوردگی
ricking
U
پیچ خوردگی
rugosity
U
چروک خوردگی
ricks
U
پیچ خوردگی
corrosive action
U
اثر خوردگی
graphitic corrosion
U
خوردگی گرافیتی
screws
U
پیچ خوردگی
cancellation
U
قلم خوردگی
indispositions
U
بهم خوردگی مزاج
revolts
U
بهم خوردگی انقلاب
worm hole
U
جای کرم خوردگی
indisposition
U
بهم خوردگی مزاج
revolt
U
بهم خوردگی انقلاب
caries
U
کرم خوردگی دندان
turn one's stomach
<idiom>
U
باعث حال به هم خوردگی
fold
U
چین خوردگی زمین
amusements
U
فریب خوردگی پذیرایی
trainsick
U
دچاربهم خوردگی حال
turns
U
پیچ خوردگی قرقره
turn
U
پیچ خوردگی قرقره
cavities
U
کرم خوردگی دندان
cavity
U
کرم خوردگی دندان
deception
U
حیله فریب خوردگی
deceptions
U
حیله فریب خوردگی
amusement
U
فریب خوردگی پذیرایی
folds
U
چین خوردگی زمین
slight cold
U
سرما خوردگی کم یا جزئی
stress corrosion
U
خوردگی در اثر تنش
he is recovered from his cold
U
سرما خوردگی او برطرف شد
folded
U
چین خوردگی زمین
hot crack
U
ترک خوردگی گرم
bending over test
U
ازمایش چین خوردگی
folding test
U
ازمایش چین خوردگی
disorderliness
U
اختلال بهم خوردگی
corrosion control
U
جلوگیری و کنترل خوردگی
corrosion pit
U
فرورفتگی در اثر خوردگی
anticorrosive protection
U
حفافت در برابر خوردگی
cross folding test
U
ازمایش چین خوردگی عرضی
cold cracking
U
ترک خوردگی فلز سرد
he is rather i. than sick
U
بهم خوردگی یاساکت دارد
upset _
U
برهم زنی بهم خوردگی
corrosion
U
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
wear
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wears
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
stainless steel
U
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
carsick
U
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
corrosion resistant
U
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
varus
U
پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
structural damage
U
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
seasickness
U
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
seasick
U
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
oxygen tents
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tent
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
windage
U
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
monel
U
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
airsick
U
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
crevice corrosion
U
خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask
U
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
passivating
U
پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
plasma plating
U
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
pitting corrosion
U
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness
U
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma
U
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com