English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nubility U تنه شوهر بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to wear breeches U بر شوهر خود مسلط بودن
Other Matches
brother in low U برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
uncles U شوهر عمه شوهر خاله
uncle U شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law U برادر شوهر شوهر خواهر
man U شوهر
bachelor U زن بی شوهر
husband U شوهر
hubbies U شوهر
hubby U شوهر
spouse U زن یا شوهر
discovert U بی شوهر
trigamist U زن سه شوهر
hub or hub by U شوهر
bachelors U زن بی شوهر
husbands U شوهر
spouses U زن یا شوهر
pair U زن و شوهر
couples U زن و شوهر
mans U شوهر
wedded U زن و شوهر
feme sole U زن بی شوهر
coupled U زن و شوهر
couple U زن و شوهر
stepfather U شوهر مادر
married U شوهر دار
marriageable U تنه شوهر
cuckolding U شوهر زن زانیه
monogamous U دارای یک زن یا یک شوهر
fathers-in-law U پدر شوهر
cuckolds U شوهر زن زانیه
mother-in-law U مادر شوهر
father-in-law U پدر شوهر
stepfathers U شوهر مادر
mothers-in-law U مادر شوهر
bigamous U دارای دو زن یا دو شوهر
father in law U پدر شوهر
monandry U زندگی با یک شوهر
monandrous U دارای یک شوهر
marries U شوهر دادن
polygamist U شوهر چند زن
matrons U زن شوهر دار
give in marriage U شوهر دادن
brothers-in-law U شوهر خواهر
brother-in-law U شوهر خواهر
brother in law U شوهر خواهر
polyandrist U زن چند شوهر
matron U زن شوهر دار
marry U شوهر دادن
monandry U اعتیاد به یک شوهر
mother in low U مادر شوهر
cuckolded U شوهر زن زانیه
espoused U شوهر دادن
cuckold U شوهر زن زانیه
step son U پسرزن یا شوهر
espousing U شوهر دادن
espouses U شوهر دادن
espouse U شوهر دادن
wed U زن یا شوهر دادن
he got off his daughters U دخترهایش را شوهر داد
polygamous U چند شوهر ه چندگان
her much older husband U شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
judicial separaion U جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
sister in law U خواهر شوهر زن برادر
admetus U شوهر السس تیس
mother in law U مادر شوهر نامادری
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
nephew U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
pin money U پول جیبی شوهر به همسرش
her next was a merchant U شوهر بعدی وی بازرگان بود
nephews U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
step daughter U دختر اندر دخترزن یا شوهر
polyandric U چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
polyandrous U چند شوهره وابسته بچند شوهر
single a U زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
chaperon U زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
telegony U انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owed U مدیون بودن مرهون بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
stand U بودن واقع بودن
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
juddering U لق بودن
to be U بودن
to find oneself U بودن
teems U پر بودن
judders U لق بودن
to be in a bad [foul] temper U بد خو بودن
exists U بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com