English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demonetization U تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exchange depareciation U تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
put option U خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
forfeiture U تنزل ارزش
currency depreciation U تنزل ارزش پول
cut rate U تنزل قیمت
deflation U تنزل قیمت
mark down U تنزل قیمت
devalued U تنزل قیمت دادن
devaluate U تنزل قیمت دادن
devalues U تنزل قیمت دادن
devaluing U تنزل قیمت دادن
devalue U تنزل قیمت دادن
devaluation U تنزل قیمت پول
regressive tax U مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble U خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
put in more U عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
ceiling price U حداکثر قیمت قانونی
ceiling prices U حداکثر قیمت قانونی
legal right toa property U حق قانونی نسبت به ملکی
advalorem U به نسبت قیمت
price ratio U نسبت قیمت
ad valorem duty U حقوق گمرکی به نسبت ارزش کالا
amendment U پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
amendments U پیشنهاداصلاحی نمایندهء مجلس نسبت به لایحه یا طرح قانونی
mark up price inflation U تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
nose dive U شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
arc elasticity of demand U = Eنسبت فوق نسبت مقدار تقاضابه قیمت کالاست
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
cross elasticity of demand U درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
cost records U مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
currency depreciation race U تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
advalorem duty U حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
knot ratio U نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
demand elasticity U درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
automatic release date U تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
legitimated U عذر قانونی قانونی
legitimating U عذر قانونی قانونی
legitimate U عذر قانونی قانونی
legitimates U عذر قانونی قانونی
authorized stoppage U برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
decreased U تنزل
reductions U تنزل
decreases U تنزل
fall U تنزل
abate U تنزل
degression U تنزل
decrease U تنزل
contraction U تنزل
reduction U تنزل
set back U تنزل
decadence U تنزل
depreciation U تنزل
contractions U تنزل
degradation U تنزل
abated U تنزل
abates U تنزل
abating U تنزل
decadency U تنزل
regress U تنزل
declines U تنزل
declined U تنزل
regression U تنزل
step backwards U تنزل
decline U تنزل
declining U تنزل
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
fall off <idiom> U تنزل کردن
degradation U تنزل درجه
degradation U تنزل رتبه
reducing U تنزل دادن
to go backward U تنزل کردن
to come down with a run U تنزل کردن
retrograde U تنزل کننده
magnetic declination U تنزل مغناطیسی
magnetic decay U تنزل مغناطیسی
lowered U تنزل دادن
lower U تنزل دادن
devaluation U تنزل نرخ
lowers U تنزل دادن
decays U خرابی تنزل
decaying U خرابی تنزل
pejorative U تنزل دهنده
decayed U خرابی تنزل
lowering U تنزل دادن
graceful degradation U تنزل مطبوع
fall U تنزل کردن
degrades U تنزل دادن
depressions U تنزل افسردگی
reduce U تنزل دادن
decay U خرابی تنزل
depressions U تنزل ناصافی
depression U تنزل ناصافی
depreciator U تنزل دهنده
depreciative U تنزل دهنده
demotion U تنزل رتبه
fall U تنزل کرد ن
degrades U تنزل کردن
depression U تنزل افسردگی
degrade U تنزل دادن
degrade U تنزل کردن
active U تنزل بردار
reduces U تنزل دادن
declining industry U صنعت درحال تنزل
degrade U تنزل رتبه دادن
comedown U تنزل رتبه ومقام
a pejorative term U عبارتی تنزل دهنده
demonetize U تنزل پیدا کردن
fluctuation U ترقی و تنزل نوسان
fluctuable U مستعد ترقی و تنزل
demoting U تنزل رتبه دادن
decline U تنزل کردن کاستن
demote U تنزل رتبه دادن
degrades U تنزل رتبه دادن
declines U تنزل کردن کاستن
demoted U تنزل رتبه دادن
demotes U تنزل رتبه دادن
to sink in the scale U در مقام تنزل کردن
declining U تنزل کردن کاستن
declining economy U اقتصاددر حال تنزل
roll back U عمل تنزل دادن
declined U تنزل کردن کاستن
decays U فاسد شدن تنزل کردن
playdown U تنزل دادن کوچک کردن
decaying U فاسد شدن تنزل کردن
decayed U فاسد شدن تنزل کردن
decay U فاسد شدن تنزل کردن
To decrease. To lower. U پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
undulation U صعودو نزول ترقی و تنزل
downswing U تنزل کارهای تجارتی وغیره
to be reduced to the ranks U بپایه سربازی تنزل یافتن
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount U تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
write down U تنزل دادن بهای اسمی سهام
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
declassified U تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying U تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify U تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies U تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
devaluation U تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
exchange of full powers U رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
picayubnish U بی ارزش
fustian U بی ارزش
naught U بی ارزش
no par U بی ارزش
picayune U بی ارزش
value U ارزش
brummagem U کم ارزش
brummagem U بی ارزش
good for nothing U بی ارزش
values U ارزش
valuing U ارزش
market value U ارزش
cost U ارزش
raffish U بی ارزش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com