English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
glad hand U خوشامد گویی صمیمانه خوشامد گرم
to bid welcome U خوشامد گفتن
obsequiousness U تملق مزاج گویی
fawn U تملق گفتن
flatters U تملق گفتن از
sweet talk U تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom> U تملق گفتن
bootlick U تملق گفتن از
to talk with the tongues of angels <idiom> U تملق گفتن
flatter U تملق گفتن از
fawned U تملق گفتن
fawns U تملق گفتن
soft soap U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping U چاپلوسی کردن تملق
soft-soap U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped U چاپلوسی کردن تملق
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
to butter somebody up U برای کسی تملق کردن
to schmooze somebody U برای کسی تملق کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
prate U یاوه گویی کردن وراجی کردن
to make up U درست کردن تکمیل کردن
implements U اجراء کردن تکمیل کردن
implemented U اجراء کردن تکمیل کردن
implement U اجراء کردن تکمیل کردن
implementing U اجراء کردن تکمیل کردن
supplements U تکمیل کردن
completing U تکمیل کردن
supplementing U تکمیل کردن
finishes U تکمیل کردن
fulfilled U تکمیل کردن
augment U تکمیل کردن
fulfil U تکمیل کردن
fulfilling U تکمیل کردن
fulfils U تکمیل کردن
supplied U تکمیل کردن
fulfills U تکمیل کردن
completed U تکمیل کردن
finish U تکمیل کردن
completes U تکمیل کردن
fulfill U تکمیل کردن
to top off U تکمیل کردن
fill up U تکمیل کردن
supply U تکمیل کردن
fill out U تکمیل کردن
make up U تکمیل کردن
perfected U تکمیل کردن
complete U تکمیل کردن
actualize U تکمیل کردن
augments U تکمیل کردن
augmenting U تکمیل کردن
perfects U تکمیل کردن
augmented U تکمیل کردن
perfecting U تکمیل کردن
put inpractice U تکمیل کردن
put ineffect U تکمیل کردن
implement U تکمیل کردن
actualise [British] U تکمیل کردن
perfect U تکمیل کردن
carry out U تکمیل کردن
carry ineffect U تکمیل کردن
put into effect U تکمیل کردن
to post up U تکمیل کردن
carry into effect U تکمیل کردن
round U تکمیل کردن
back-up U تکمیل کردن
supplemented U تکمیل کردن
to eke out U تکمیل کردن
back up U تکمیل کردن
make something happen U تکمیل کردن
roundest U تکمیل کردن
supplement U تکمیل کردن
supplying U تکمیل کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to fill out U تکمیل کردن توسعه دادن
matures U واجب الادا تکمیل کردن
mature U واجب الادا تکمیل کردن
supply U تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplying U تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplementing U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplemented U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplied U تکمیل کردن موجودی ذخیره
supplement U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplements U تکمیل کردن ضمیمه شدن به
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
soliloquize U تک گویی کردن
to speak ill of U بد گویی کردن از
to fling d. U بد گویی کردن
knocks U بد گویی کردن از
knocked U بد گویی کردن از
knock U بد گویی کردن از
dote U پرت گویی کردن
divines U غیب گویی کردن
divining U غیب گویی کردن
doted U پرت گویی کردن
exaggerate U گزافه گویی کردن
dotes U پرت گویی کردن
fribble U یاوه گویی کردن
hyperbolize U گزافه گویی کردن
exaggerating U گزافه گویی کردن
exaggerates U گزافه گویی کردن
forebode U پیش گویی کردن
divine U غیب گویی کردن
natters U یاوه گویی کردن
overstate U گزافه گویی کردن
nattered U یاوه گویی کردن
overstated U گزافه گویی کردن
overstating U گزافه گویی کردن
bullshit U چرند گویی کردن
overstates U گزافه گویی کردن
natter U یاوه گویی کردن
nattering U یاوه گویی کردن
divined U غیب گویی کردن
bounced U پریدن گزاف گویی کردن
bounces U پریدن گزاف گویی کردن
bounce U پریدن گزاف گویی کردن
rodomontade U گزافه گویی کردن فریاد
declares U افهار کردن گفتن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
declare U افهار کردن گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
declaring U افهار کردن گفتن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
welcome U خوشامد
welcomer U خوشامد گو
welcoming U خوشامد
welcomes U خوشامد
welcomed U خوشامد
enhancements U توسعه سخت افزاری و نرم افزاری تکمیل کردن یا به روز در اوردن یک کامپیوتر یاسیستم نرم افزاری
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com